فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 30 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

جشن نوروز در پیش دبستانی

روز چهارشنبه 21اسفند روز آخر مدرسه بود. کلاسها تعطیل شد تا 15فروردین که شروع کلاس جدید در سال نو هست. قبل از هر چیز پیشا پیش سال نو رو به همه ی دوستای عزیزم تبریک می گم امیدوارم که سال خوب و سر شار از خوشی و سلامتی پیش رو داشته باشید. و سالی که داره به پایان اون می رسیم سال خوبی برای همه شما بوده باشه. من یکی که از سال 92 متنفرم و دوست دارم هر چه زودتر تموم بشه . از 8 فروردین 92 بدم می آد چونکه برای چشم آقام روز هشتم مشکل پیش اومد و کارش به پیوند قرنیه و رفتن اورژانسی به تهران شد. و از 18تیر که آقام حالش بد شد و بیمارستان بستری شد و همون روز به کما رفت و 7مرداد که مصادف با 20رمضان بود از ما جدا شد خلاصه از سال 92...
22 اسفند 1392

عکس با سفره هفت سین

دیروز از طرف مدرسه فاطمه و همکلاسیش رو بردن عکاسی سعید ازشون عکس تکی با سفره هفت سین گرفتن. امروز هم قراره دوباره ببرنشون همون عکاسی و عکس دسته جمعی برای تقویم ازشون بگیرن.امروز با فرم مدرسه عکس می گیرن ولی دیروز به قول دختری لباس مهمونی پوشیدن و عکس گرفتن. روز چهارشنبه جشن عید نوروز دارن بهش قول دادم که برم مهدشون و ازش عکسش بگیرم. جدیدا" خانمی لازمه ازش یه سئوال بپرسی در مورد اون سئوال برات داستان تعریف می کنه . مثلا" دیروز که می خواستن برن عکاسی بابای یکی از بچه ها اومده بود و اونا رو برده بود عکاسی. توی ماشین به فاطمه می گه من دوست دائیت هستم . قبلا" فاطمه رو با برادرم دیده بود به خاطر همین اونو شناخته بود. بعد به فاطمه می ...
19 اسفند 1392

این روزهای ما

دوستان عزیز چند هفته ای می شه که به وبلاگ فاطمه گلی سر نزدم. انشاالله که همه ی شما دوستان گلم خوب و خوش هستید. مطمئنا" مامانای گل سر گرم خونه تکونی هستن . من که امسال حوصله هیچ کاری ندارم . پیشا پیش سال جدید رو به همه ی دوستان و مامانای خوب تبریک می گم . امیدوارم سال خوب و خوشی رو پیش رو داشته باشید. سال 92 تلخترین سال از زندگیم بود . عزیز ترین کسم ، همه ی وجودم ، بهترین پدر رو از دست دادم. بعد از تقریبا" هفت ماه هنوز نبودنش رو باور نکردم . از خدا می خوام که سایه همه ی پدر مادرا بالای سر فرزندانشون باشه . فاطمه طبق روال همیشه صبح با سرویس می ره مدرسه . یه چند روزی بود که گریه می کرد و می گفت من با خانم سرویسی نمی ...
13 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد