فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

بدون عنوان

روز پنج شنبه 91/3/4شب مثل همـيشه خـونـه ننه بزرگ بـوديم . رومينا جون هفته قبل گوشاشـو سـوراخ كـرد و قرار بود مامانش بهمون شيريني بده ولي رومينا خيلي گريه مي كرد و مامانش هر كاري مي كرد آروم نمي شد به خاطر همين اين پنجشبه بهمون شيريني داد . هم به مناسبت هشت ماهگيش و هم به خاطر سوراخ كردن گوشش .   اين هم شيريني كه خورديم (دست مامان رومينا دردنكنه)   پونه ورومينا و فاطمه   ...
6 خرداد 1391

جلسه چهارم كلاس زبان

امروز به قول دختري ناز دونه كلاس چهارم زبانش بود . وقتي كه مي ره تو كلاس بهش مي گم به حرفاي تيچرت خوب گوش كن تا هر چي كه بهت مي گه زود ياد بگيري. مي گه: باشه مامان . وقتي كه از كلاس مي آد بيرون انگار كه كلاس نقاشي بوده چون تيچرشون هر روز روي صورتشون گل مي كشه . گفتم مامان امروز چيكار كردين كفت : تيچرمون باهامون كالر كاركرد صورت منو بلو كرد. گفتم: خوبه اين هم يه نوع تدريسه ديگه .     ...
1 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد