بدون عنوان
ديروز بعد از ظهر رفتيم خونه دوست خاله جان (خاله مامان)كه از كربلا اومده بود . خونشون كناردريا بود منو خاله جان ومامان جون وخاله فرهت زودتر رسيديم و همون جا منتظر بقيه مونديم كه برسن و با هم بريم . ما هم از فرصت استفاده كرديم رفتيم كنار دريا و چند تا عكس گرفتيم .
غروب زيباي شهر بوشهر
اينجافاطمه داشت به خاله اش مي گفت : خاله نگاه كن چقدر كشتي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی