فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

بدون عنوان

1391/3/10 23:33
نویسنده : fateme
228 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعد از ظهر خاله رقيه (مامان رومينا) ما رو دعوت كردخونشون لبخندولي به خاطر اينكه فاطمه كمي كسالت داشت نتونستيم بريم  ناراحتخاله رقيه دوستاي وبلاگي رو دعوت كرده بود منم خيلي دوست داشتم كه از نزديك با دوستان آشنا بشم ولي متاسفانه نشد.ناراحتازهمين جا ازخاله رقيه خيلي معذرت مي خوام كه نتونستم بيام .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ریحان عسلی
11 خرداد 91 1:16
سلام
وای منم خیلی دوست داشتم ببینمتون اما به خاطر مسافر بودن و شیطنت ریحانه و خستگی سفر و طولانی بودن مسیر و ... که بقیه اش خودتون می دونید نشد که شما رو ببینیم
یعنی کم سعادتی از ما بود ایشالا سری بعد
خصوصی



سلام عزيزم قسمت نبود كه همديگه روببينيم .انشاالله دفعه ديگه ؛ ولي ديشب خواهر شوهرم(مامان بزرگ رومينا)ازهمه شماخيلي تعريف كرد گفت مامان رومينادوستاي خوب و بامعرفتي داشت و ...........جات خالي بود منم گفتم دوستان به جاي مانشد كه بيام.
مامان ثنا و ثمین
13 خرداد 91 2:16
سلام خانومی.من تازه متوجه شدم که شما هم همشهری ما هستین
یعنی همون روز دیدارمون صحبت از شما شد و من فهمیدم.خیلی خوشحال میشم از نزدیک زیارتتون کنم
خ دارین


سلام دوست خوبم من چندين بار براتون نوشته بودم كه همشهري هستيم . منم دوست دارم شما رو از نزديك زيارت كنم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد