فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

بدون عنوان

1391/5/7 17:54
نویسنده : fateme
199 بازدید
اشتراک گذاری

 دیشب بعد از اینکه نماز خوندم و افطار خوردیم وسریال خداحافظ بچه رو نگاه کردیم

به فاطمه  گفتم پاشو تا بریم مسجد شروع کرد به گریه کردن و می گفت: مامان تو رو خدا نریم همین جا تو خونه قرآن بخون خلاصه از بس گریه کرد منم مجبور شدم بمونم خونه.

حالا دلیلش که ازش می پرسم می گه من دوست ندارم شب بریم مسجد ؛ فقط صبح بریم کلاس قرآن . آخه اگه شب بریم بابا هم می آد من دوست ندارم بابام با ما بیاد.

منم ازش قول گرفتم که امشب بابا نمی آد ولی باید بزاری تابریم قرآن اونم فعلا" قبول کرده . چکارکنم دوره ؛ دوره ی فرزند سالاریه دیگه.

روز دوشنبه جلسه آخر این ترم کلاس زبانشه.

فکر کنم یک هفته تعطیلن وبعدترم سومشون شروع می شه. قراره دوربین ببرم وازشون عکس بگیرم Photographer

آخه مثل ترم قبل شعرخوانی دارن.

niniweblog.com

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

sahar
7 مرداد 91 18:39
در تالار گفتمان ميتوانيد لحظات خود را به اشتراک بگذاريد و همچنين عکسها و مطالب خود و را به اشتراک بذاريد و بحث و تبادل نظر کنيد اس ام اس ، عکس ، مطالب طنز ، مطالب آموزشي ، اخبار ايران و جهان و ... در صورت فعال بود در انجمن ميتونيد جزء مديرهاي انجمن شويد به مدیر انجمن نیازمندیم شرایط ارسال200پست http://forum.gamebaz.ir وهمچنين بزرگترين سايت بازي آنلاين گيم باز ميتوتي بازي هاي دونفره با دوستات بازي کني رکورد بزني مسابقه هم داريم با جايزه و چت روم وچت باکس داريم ميتوني با دوستات چت کني http://gamebaz.ir/
مامان امیر مهدی
8 مرداد 91 2:55
عزیزم نماز روزتون قبول باشه ما رو هم دعا کنید


از شما هم قبول التماس دعا
مامان امیر مهدی
8 مرداد 91 2:56
سریالهای امسالشون زیاد قشنگ نیستن.پارسال بهتر بودن


من فقط شبکه دوو سه رو نگاه میکنم البته اگه فاطمه خانم اجازه بدن چون تی وی ما از صبح تاشب کارتون نشون میده
مامان امیر مهدی
8 مرداد 91 2:58
راستی شما اهل کجا هستین


بوشهر
بابای دوقلوها
8 مرداد 91 8:32
فاطمه گلی؟
چرا دوست نداری بابایی باهاتون بیاد؟؟؟؟


هنوز دلیل قانع کننده ای نداره.
مامانی درسا
8 مرداد 91 10:56
عچب این دخملی ....... حالا چرا باباش نیاد شاید وقتی باباش میاد زود برمیگردین ...... قربونت برم که تصمیم گیر شدی واسه خودت وروجک خدا و قرآن پشت و پناهت


نه تا آخر ختم هم می شینه ولی یه شب قبل از اینکه نذاره ما بریم گفت می خوام برم پیش بابا وقتی رفت با گریه برگشت و گفت مامان من می خوام تو با بابا پیش هم بشینید منم گفتم نمی شه. حالا می گه بابا نیاد و فکر کنم دوست داره پیش دوتایی مون باشه اونجا هم که نمی شه پس ترجیح میده یکیمون بریم .
عسلی
8 مرداد 91 12:41
چه دختر بامزه ای دارید...............خدا حفظش کنه


ممنونم عزیزم
مامان ریحان عسلی
9 مرداد 91 2:38
سلام الان خیلی خستم از مهمونی اومدم بعدا میم ایی پستکو هم میخونم
مامي نسيم ( مامان ملودي )
9 مرداد 91 12:26
خب باباي طفلي هم ببرين مگه چي ميشه ..........


چکارکنم خانم نمی ذاره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد