بدون عنوان
دیشب بعد از اینکه نماز خوندم و افطار خوردیم وسریال خداحافظ بچه رو نگاه کردیم
به فاطمه گفتم پاشو تا بریم مسجد شروع کرد به گریه کردن و می گفت: مامان تو رو خدا نریم همین جا تو خونه قرآن بخون خلاصه از بس گریه کرد منم مجبور شدم بمونم خونه.
حالا دلیلش که ازش می پرسم می گه من دوست ندارم شب بریم مسجد ؛ فقط صبح بریم کلاس قرآن . آخه اگه شب بریم بابا هم می آد من دوست ندارم بابام با ما بیاد.
منم ازش قول گرفتم که امشب بابا نمی آد ولی باید بزاری تابریم قرآن اونم فعلا" قبول کرده . چکارکنم دوره ؛ دوره ی فرزند سالاریه دیگه.
روز دوشنبه جلسه آخر این ترم کلاس زبانشه.
فکر کنم یک هفته تعطیلن وبعدترم سومشون شروع می شه. قراره دوربین ببرم وازشون عکس بگیرم
آخه مثل ترم قبل شعرخوانی دارن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی