بدون عنوان
گلم عاشق شال و کیف و کفشه البته نه کفش خودش کفش من ، از هرشالی که خوشش بیاد می گه این مال منه مامان دیگه اینو نپوشیا، اگه بخوام بپوشم باید ازش اجازه بگیرم ، از بس توی این کفش وصندلا خورده زمین اومدم قایمشون کردم که دیکه نپوشه فقط همین یه کفش سردست بود که خانم مرتب توی خونه پاشه، وقتی می ریم بازار کنار کفاشی که رد می شیم دست میزاره رو صندل پاشنه دار و می گه مامان بیا اینو برای خودت بخر قشنگها، بعد هم می خنده آخه من می دون برای چی می گه بخر.
قربون ژست گرفتنت برم ، خیلی اذیت می کنی، منم دعوات می کنم ولی باهمه ی اذیت کردنات بازم عاشقتم واینو بدون که همه ی زندگیم تویی.
اینجا هم در ورودی مسجد ایستادی می خواستیم بریم کلاس قرآن. وقتی می ریم کلاس اول از همه می ری و یه دونه رحل با قرآن بر می داری و می آی پیشم می شینی ازوقتی هم که قرآن خوندن شروع می شه پشت سر هم می گی از کجا بایدبخونیم و هم زمانکه من صفحه رو ورق می زنم تو هم صفحه رو ورق می زنی . دیروز گفتی کدوم صفحه رو باز کنم من همین طوری یه صفحه برات باز کردم و گفتم از اینجا شروع می شه بعد به صفحه ی من نگاه کردی گفتی که چرا صفحه ی تو فرق می کنه نگاه کردم دیدم اونجایی که داریم می خونیم آخر یه سوره است و شروع سوره ی بعدی که با بسم الله شروع شده بود تفاوت صفحه ها رو تشخیص داده بودی و متوجه شدی که من همین طوری یه صفحه برات باز کردم.
عجب حجابی