جایزه
امروز به مناسبت تولد امام حسن مجتبی (ع) توی کلاس قرآن یه جشن کوچیک گرفتیم .
مربی قرآن به چند نفر جایزه داد . البته از روز قبل می دونستیم .
منم گفتم بچه ام هر روز توی این هوای گرم با من می آد کلاس ، باید به اونم جایزه بدن.به خاطر همین خودم رفتم نوشت ابزاری و براش هدیه خریدم .همونجا هم کادوش کردم .
با خانم فروشنده یه فیلمی داشتیم تافاطمه متوجه نشه ، چندتا دفتریادداشت آورد که من یکی از اونا رو انتخاب کنم که فاطمه اومد وگفت مامان چی می خوای بخری ، وااااااااااااااااای چه دفتر چه قشنگی برام می خری ، گفتم نه فکر کنم خانم شاهمیری برات خریده حالا میریم مسجد اگه چیزی بهت نداد من اینو برات می خرم و اونم قبول کرد.
اومدیم مسجد و من یواشکی کادوی فاطمه رو به خانم شاهمیری دادم و گفتم بعدا"بهش بده.
قبل از اینکه قرآن خوندن رو شروع کنیم مربی قرآن در مورد امام حسن(ع) کمی صحبت کرد و شیرینی پخش کرد خب همه روزه بودن شیرینیها رو گذاشتیم برای افطار .بعد از اون هم جایزه ها رو داد.
خانم شاهمیری گفت چون فاطمه دختر خوبی بوده
و تو کلاس اذیت نمی کرده
به اونم یه جایزه می دم و فاطمه ازخوشحالی نمی دو نید چکار می کرد .
هرچی بهش می گفت بیا جایزه ات رو بگیر می گفت مامان من نمی رم خودت برو اونو برام بیار بچه ام ذوق زده شده بود.
اون که نمی دونست من براش خریدم . ولی تا جایزه اش رو باز کرد گفت مامان همون دفترچه ای که بهت گفتم برام بخر . دیگه نمی خواد برام بخری خانم شاهمیری بهم داد.
اینم سر گذشت امروز فاطمه جون خوبه آدم بچه باشه................
اینم جایزه فاطمه البته کتاب مفاتیح خانم شاهمیری بهمون داد
اینجاهم فاطمه جایزه اش رو گرفته و گذاشته جلوش
اینم دوست فاطمه اونم اسمش فاطمه است
اینجام رو تخت خاله راحیل نشستی و به قول خودت ژست گرفتی
بهت گفتم دستت رو تو دهنت در بیار گفتی پونه گفته هر وقت خسته شدی اینجوری کن منم حالا خستمه . چکارش می شه کرد حرف ، حرف اونه.