فاطمه و هفته ای که گذشت
سلام دوستای عزیزم امیدوارم که حال همگی شما خوب باشه.
روز شنبه که فاطمه خانم رفت مدرسه ظهر که من رفتم دنبالش وقتی اومد بهم گفت دیدی امروز هم جعبه جادویی به من هدیه نداد. منم گفتم مگه نگفتم توی این هفته حتما" هدیه می گیری. آخه هفته قبل به صبا جایزه داده بودن البته مامانش براش آورده بود. همون روز فاطمه از بس گریه کرده بود که چرا به اون جایزه ندادن وقتی من رفتم دنبالش هنوز داشت گریه می کرد و می گفت حتما" من دختر خوبی نبودم که به من جایزه ندادن منم مجبور شدم همون روز یه عروسک براش بخرم و قولش دادم که هفته دیگه هم به تو جایزه می دن. خلاصه از روز شنبه خانمی گفت امروز که به من جابزه ندادن تا اینکه روز دوشنبه من با خرید یه جعبه نقاشی بکش فاطمه موفق به گرفتن جایزه از دست خانم معلمش شد. حالا تا هفته آینده ببینم دوباره کی جایزه می گیره که من مجددا" مجبور به خرید جایزه بعدی بشم
*************************************
دخترم به قول ما قدیمیا مبصر کلاس شده . خانمشون می گفت فاطمه تو کلاس کمکم می کنه بچه ها رو ساکت می کنم . شعرایی که نشونشون دادم رو روز بعد برای بچه ها می خونه تا اونا یی که یاد نگرفتن شعر رو یاد بگیرن. خلاصه مطلب دخترمون خودش یه معلم نمونه است.
************************************
کلاس زبانش هم کماکان برقراره کارنامه میان ترمشون رو دادن و فاطمه A شده بود. نوشتن هم شروع کردن اعداد رو از 1 تا 13 یاد گرفته و حروف هم M- L - S -F -fیاد گرفته .
***********************************
مدرسه هم دوتا حرف س ــ خ رو یاد گرفته. مشکلی هم که من باهاش دارم تلفظ حروفه من بهش می گم به این حرف سین می گن و اون می گه مامان اشتباه می گی این حرف سسسسس اونو می کشه تا اونجایی که نفس داره. حالا قراره منم برم کلاس بگیرم که بدونم چطوری حروف رو باهاش کار کنم. من روش قدیم خودم بهش می گم و با روش جدید کاملا" متفاوته.
**********************************
پنجشنبه که می شه از صبح می گه مامان کی می ریم پیش آقا جون تا عصر که بریم سر خاک آقام. روز چهارشنبه سالگرد مادر شوهر عمه اش بود. رفتیم مراسم و بعدش رفتیم سر خاک. من اول رفتم سر خاک آقام فاطمه هم اومد اولین چیزی که گفت ؛ گفت آقا جون سلام . نشستم و داشتم گریه می کردم اومد گفت مامان گریه نکن من می دونم که آقا جون نمرده الان آقا جون خوابه . نگاهش کردم و حرفی برای گفتن نداشتم. اینم بچه های امروزی ماشاالله خیلی با هوشن.
*********************************
این بار دومه که فاطمه از اول مهر تا حالا سرما خورده . روز چهارشنبه صداش گرفته بود بهش شربت سرما خوردگی دادم تا اینکه دیشب تب کرد و سرفه هم می کنه . فردا باید ببرمش دکتر . حالا تا اسفند ماه مرتب مریض می شه . یک هفته خوبه یک هفته باید دارو بخوره . از شربت آنتی بیوتیک هم بدش می آد وقتی می خوام بهش بدم باید از نیم ساعت قبلش شروع کنم به ناز و نوازش کردنش تا اینکه سر ساعت داروش رو بخوره.
فعلا" چیز خاص دیگه ای یادم نمی آدم ببخشید کمی پر حرفی کردم و سرتون رو درد آوردم.