بدون عنوان
به شهر بابا جون خوش اومدی دختر نازم
ظهر بود که به آبادان رسیدیم عمه سهیلا بعد از سی سال شهرش رو می دید هم ناراحت بو د و هم خوشحال . عمه به بابا گفت که اگه خونمون یادته ما رو ببر اونجا و بابا هم عمه رو برد خونه ای که سی سال پیش اونجا زندگی می کرد بهش نشون داد خاطرا ت گذشته برای عمه ها و بابا تداعی شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی