فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

اولین باران پاییزی

1391/7/29 23:10
نویسنده : fateme
1,385 بازدید
اشتراک گذاری

مثل هر روز منو فاطمه پیاده تا خونه آقا جون اینا رفتیم.

تو راه که داشتیم می رفتیم احساس میکردم هوا یک مرتبه روشن میشه . نگاه کرد م گفتم هوا که صاف بود کی ابری شد .

تا اینکه رسیدیم خونه آقا جون اینا.

خواهرم در رو که باز کرد بهش گفتم هوا ابریه گفت آره مگه برق تو آسمون رو ندیدی . گفتم چرا حالا متوجه شدم پس این نوری که می دیدم برق بوده آخه فقط آسمون برق می زد صدای رعد نمی اومد.

رفتیم داخل که یک مرتبه باد شدیدی همراه با خاک اومد ، هوا سرخ شد و رعد و برق شدید . اونقدر صدای رعد وحشتناک بود که گفتیم باید نماز آیات بخونیم.

خواهرم گفت نکنه می خواد سونامی بیاد. بعد گفتیم نه الان فصل باد لیمره حتما" این طوفان باد لیمره.

همون موقع از ترانس سر کوچه یه صدایی بلند شد و برقا هم قطع شد .

هوا که کمی آروم تر شد بارون اومد و هواخنک شد به سلامتی هوای شهر ما هم خنک شد و فکر کنم دیگه کم کم باید با کولرها خداحافظی کنیم .

این باد شدیدی که می آد بهش می گن باد لیمر که برای تغییر هوا می باشد . شنیدم که می گن وقتی لیمر بیاد هوا خنک می شه . باد لیمر باد شدیدیه می شه گفت یه جور طوفانه .

برای اونایی که رو دریا بودن دعا کردیم که براشون اتفاقی نیوفته . آخه این طوفان برای اونایی که رودریا هستن خطرناکه.

الان که من دارم این پست رو می نویسم بابای فاطمه با دوستش که رئیس هلال احمره داره صحبت می کنه . می گه سر پسته .

می گه یه اتفاقایی افتاده که دارن کمک میکنن.

 خدایا خودت به خیر بگذرون.

البته الان هوا آرومه و مشکلی نیست.

 

این عکسا رو وقتی داشتیم بر می گشتیم خونه از تو خیابون گرفتم. تموم خیا بون آب گرفته بود.

قربون شهرمون برم تا یه بارون می زنه تموم خیابونا آب می گیره

اینجاهم جلوی در حیاطمونه نصف کوچه آبه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

شبنم
29 مهر 91 23:14
مامان فاطمه،الان متوجه شدم اون کامنت هایی که واسه تولد رومینا گذاشته بودم هم ثبت نشده اونجا بهتون گفته بودم که:مامان و بابای رومینا گلی رو که خوب می شناسم،اما اون دو تا خانم و اقایی که تو بقیه عکس ها هستن،شما و همسرتون هستید؟؟..وکلی هم توضیحات دیگه..اما الان مثل اینکه هیچیش ثبت نشده
ستاره زندگی
30 مهر 91 9:51
اهل کجایید ؟؟
شیراز هم دیروز عصر تا امروز صبح همش بارون زد ستاره هم خوشحال


بوشهری هستم.
دیروز غروب برای یک ساعت هوا اینجا افتضاح بود بعد که بارون اومد هوا بهتر شد.
مامي نسيم ( مامان ملودي )
30 مهر 91 10:07
ديدي چه اوضاعي بود اما اشكال نداره هوا خوب ميشه


خیلی وحشتناک بود . من که ترسیده بودم و نماز آیات برم واجب شد .
مامان ریحان عسلی
30 مهر 91 12:26
سلام
آوازه ی بارونتون زود به گوش ما هم رسید خیلی خوب کردی عکس انداختی دلمان بسی تنگ شده
ایشالا که ادامه داشته باشه


علیک السلام ننه ی ریحانه
عامو چه بارونی چه چی . ماکه مردیم از ترس .
مو روز روزش از صدای رعد وبرق می ترسوم حالا دیشو باد هم باهاش بید .
ولی رو هم رفته خوب بید به قول خومون بوشهریا هوا تکش اشکس.
مامان رومینا
30 مهر 91 13:30
بوشهره دیگه اگه خیابوناش با یه بارون کوچیک آب نگیره جای تعجب داره


آره دیگه اینم دولتی سر آقای شهرداره .
مامان رومینا
30 مهر 91 13:30
سالگرد ازدواجتون مباااااااااااارک ایشالا سالیان سال در کنار هم خوشبخت زندگی کنید


ممنونم عزیزم.
محمد خسین
30 مهر 91 20:15
من شهرکردی هستم شهرکرد هم بارون زد ورعد و برق وحشنتاک اینجا دیروز کل روز را بارون اومد هوا اینجا خیلی سرده با یه ماهه که بخاری ها و شوفاژ ها را روشن کردیم اونوقت شما تازه می خواین با کولر ها خداحافظی کنین؟


خب چکار کنیم ما جنوبیا فصل گرمامون بیشتر از سرما است .
سرمای مادو ماه دی و بهمنه.
maryam
30 مهر 91 22:49
سلام عزیزم کرمان خیلی سرد شده امروز همه پالتو پوشیده بودن........اخه کرمان زمستونهای خیلی سرد و خشکی داره و تابستونهای گرم و خشک .در کل هواش خیلی بده من که از دست هوای کرمان خسته شدم


ما که اینجا سرمای درست حسابی نداریم .
تموم سال گرما داریم.
سرمای ما دی وبهمنه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد