رفتیم پارک
امروزبعد از ظهر بافاطمه رفتیم طرف خونه آقاجون .
گفتم امشب شب عید غدیره و مسجد جشن گرفتن .
بافاطمه رفتیم مسجد ولی مثل اینکه خبری از جشن نبود . نماز خوندم و اومدم خونه آقاجون .
کمی نشستیم وبعدش با فاطمه اومدیم خونه. بابای فاطمه گفت چرا زود اومدین گفتم حوصله نداشتم گفت بیا بریم کنار دریا .
باهمدیگه رفتیم کنار دریا . نزدیک پارک شغاب بودیم به بابای فاطمه گفتم یه پارک سر پوشیده اینجاست بیا فاطمه رو ببریم تا بازی کنه.
رفتیم پارک و برای هر بازی باید سکه می خریدیم .
7تا سکه هزار تومنی خریدیم وفاطمه شروع به بازی کردن کرد.
یه بازی هم بود که باید با چکش می زدن روی پای گربه . وقتی سکه انداختیم فاطمه کمی بازی کرد وگفت من نمی تونم .منم خودم چکش رو برداشتم و بازی کردم 16تا کارت جایزه گرفتم.
بابای فاطمه گفت فکر کنم خودت اومدی بازی کنی نه فاطمه .
خلاصه کلی بازی کردیم و بعد اومدیم که با کارتامون جایزه بگیریم .
خانمه یه پاکن بهمون داد ماهم بر نداشتیم .من برای فاطمه یه بسته عروسک انگشتی خریدم.
بعداومدیم کنار دریا و فالوده خوردیم.
برای شام هم ساندویج هایدا خریدیم و اومدیم خونه .
با موبایلم چندتا عکس گرفتم که بعدا" براتون می ذارم.