فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

شب اول محرم

1391/8/25 22:37
نویسنده : fateme
681 بازدید
اشتراک گذاری

امشب شب اول محرمه.

مثل هر سال عمه روضه داره .

روضه عمه 10 شب اول محرمه . 5 شب هم نذر زن عمو مهناز و 3 شب هم نذر عمه زری و 2 شب هم نذر من. کلا" بیست شب اول محرم خونه عمه روضه است.

امسال عمه زری 5 شب به روضه اش اضافه کرده یعنی بیست و پنج شب روضه داریم.

انشاالله امام حسین (ع) این مراسما رو از ما قبول کنه.

عمه توی این شبها سفره حضرت رقیه (ع) می اندازه . شب هفتم گهواره علی اصغر درست میکنه. و مراسم  حجله قاسم میذاره .

توی این شبها خیلی ها حاجت گرفتن و هر سال که نذر می کنن سال بعد حتما" می آن و نذرشون رو ادا می کنن.

انشاالله همه حاجت روا بشن.

به قول ما بوشهریا مورواتون همه ساله باشه.

اجرتون با فاطمه ی زهرا .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

maryam
26 آبان 91 13:08
سلام مامان فاطمه ازتون میخوام تو این ماه عزیز من رو هم فراموش نکنی مخصوصا توی مراسمهای عزاداریتون .التماس دعا دارم .ممنون


حتما" عزیزم .
منم محتاجم به دعای شما.
anahita
26 آبان 91 23:17
دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز، او ما را ... فردا ؟ قیصر امین پور
مامان رومینا
27 آبان 91 1:17
ایشالا قبول باشه از همه نذراشون.


ممنونم عزیزم
♥ مامي ملودي جون ♥
27 آبان 91 10:52
قبول باشه مارو هم فراموش نكنين


ممنونم .
انشالله حاجت روا بشید.
مامان رومینا
27 آبان 91 11:11
خصوصی
علي
27 آبان 91 12:15
قبول باشه ايشالله

ايشالله امام حسين هرچي خير وصلاحه هركس هست بهش بده
به شماهم اعطا كنه هرچي خيرتونه


ممنونم علی جان
علي
27 آبان 91 12:16
خاله خوندم تا اينجا كامل قران رو گفتم بيام بگم خيالتون راحت باشه بازم مرسي كه منو تو اين ثواب شريك كردين
علي
27 آبان 91 12:17
نظر دادم كه خوندم همه قران رو تا اينجا نميدونم اومد يانه واسه اين دوباره گفتم
anahita
27 آبان 91 13:22
می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست و تنها بردریدند. چند دریا اشک می‌باید تا در عزای اُردواُردو مُرده بگرییم؟ چه مایه نفرت لازم است تا بر این دوزخ‌دوزخ نابکاری بشوریم؟ احمد شاملو
بابای دوقلوها
27 آبان 91 13:50
سلام
انشالله نذرتون قبول باشه


ممنون عموجون
anahita
28 آبان 91 11:16
زنان و مردانِ سوزان هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند. سکوت سرشار است. سکوتِ بی‌تاب از انتظار چه سرشار است! احمد شاملو
علي
28 آبان 91 18:09
سلام


امروزم خوندم

خيالتون راحت با برنامتون دارم پيش ميرم

نوشته بودين سوره حق
سوره حج درسته

التماس دعا

يا علي



ببخشید علی آقا اشتباه تایپی بوده.
مامان علی خوشتیپ
29 آبان 91 10:14
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که سرش گم شده باشد...
سلام بر حسین(ع)
التماس دعا


محتاجم به دعایت
مامان آرینا موفرفری
29 آبان 91 16:04
سلام عزیزم نذرتون قبول حتما حتما حتما برای ما هم دعا کنید.فراموشم نکن مامانی.


قبول الله.
محتاجم به دعای شما.
مامان فری
29 آبان 91 21:53
نذرتون قبول باشه عزیزم ، ما رو هم تو روضه هاتون دعا کنین
روی ماه فاطمه جونو از طرف خاله فریبا ببوس مامانی


چشم حتما" فریبا جون.
منم محتاجم به دعای شما عزیزان.
مامانی درسا
30 آبان 91 2:31
انشاالله که همیشه خوش باشین و سلامت و مورواتون یعنی چی عزیزم ؟ فک کنم توی بوشهر خیلی زیبا محرم رو برپا میکنن .....


مورواتون همه ساله یه اصطلاحیه که بوشهریا درپایان مراسم عزاداری به هم دیگه می گن .یعنی دائمی و بر قرار باشید تا سال آینده.
مامان ریحان عسلی
30 آبان 91 10:52
سلام به به دلم تنگ شده سی مراسمی خومون اگه بوشهر بیدوم حتما می اومدم سی ما هم خیلی دعا کنید و مورواتون همه ی سال
مریم--------❤
30 آبان 91 22:00
ها جونوم مروی همه سالتو


ممنونم مریم جون .
موروی شما هم همه ساله .
anahita
1 آذر 91 20:37
مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که خروسِ سحرگهی بانگی همه از بلور سرمی‌داد ــ گوش به بانگِ خروسان درسپردم هم از لحظه‌ی تُردِ میلادِ خویش. مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که پوپکِ زردخال بی‌شانه‌ی نقره به صحرا سرمی‌نهاد ــ به چشم، تاجی به‌خاک‌افگنده جُستم هم از لحظه‌ی نگرانِ میلادِ خویش. مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که کبکِ خرامان خنده‌ی غفلت به دامنه سرمی‌داد ــ به درکشیدنِ جامِ قهقهه همت نهادم هم از لحظه‌ی گریانِ میلادِ خویش. مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که درختِ بهارپوش رختِ غبارآلوده به قامت می‌آراست ــ چشم‌براهِ خزانِ تلخ نشستم هم از لحظه‌ی نومیدِ میلادِ خویش. مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که هَزارِ سیاه‌پوش بر شاخسارِ خزانی ترانه‌ی بدرود ساز می‌کرد ــ با تخلصِ سُرخِ بامداد به پایان بردم لحظه‌لحظه‌ی تلخِ انتظارِ خویش. احمد شاملو
علی
7 آذر 91 16:41
سلام منم تا حالانت نیومدم الان اولین وبلاگ اومدم اینجا بازم عاشورا اومد ورفت وبه ارزوم نرسیدم امشب برمیگردم کل فرداکلاس دارم از پس فردا میام نت
ماما آناهیتا
8 آذر 91 15:44
سلام روزتون خوش
منو آناهیتا هم تو مراسم بودیم . خیلی خوب بود
ما تو بو شهر زندگی می کنیم .
راستی دخترتونو کدوم مهد می برید و راضی هستید
با اجازه لینکتون کردم


سلام دوست خوبم.خوشحال شدم کهیه دوست همشهری دیگه پیداکردم.
منم شما رولینک می کنم.
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.
مهد فرشته ها توی خیابون شرکت نفت روبروی دادگستری.
آره مهدخوبیه من ازش راضیم .ار نظر آموزشی هم خیلی خوبه .
علاوه برآموزش کلاس زبان و قرآن هم دارن.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد