اولین سالگرد ننه بزرگ
امروز 91/8/25 مصادف بود با اولین سالگرد ننه بزرگ.
مااز صبح رفتیم خونه ی ننه بزرگ . البته مراسمشون بعد از ظهر بود .
یک سال گذشت . مثل اینکه دیروز بود .خیلی زود گذشت.
شب قبل از فوت ننه جون که شب عید غدیر بود ما برای عید دیدنی رفتیم پیش ننه جون.
بر عکس همیشه که وقتی می رفتیم پیشش و ازش می پرسیم ننه چطوری اگه حالش هم خوب بود می گفت خرابم . حالم بده. ولی اون شب گفت خوبم .
خیلی سر حال بود . پیشش نشستم وبرام کلی حرف زد ومن می خندیدم .
خواهرشوهرم می گفت چی بهت می گه گفتم هیچی داره صحبت می کنه .گفت حالا سرت درد می آره بیا پیش ما بشین .ننه گفت نه همین جا پیش خودم بشین .
خلاصه ما تقریبا"تا ساعت 11شب پیشش بودیم وبعدش اومدیم خونه.
فردای اون روز بعد از اذان ظهر بابای فاطمه زنگ زد و گفت که ننه فوت کرده .
باورم نمی شد . گفتم دیشب که خیلی سر حال بود . یک مرتبه چی شده .
آره روز 25 آبان ننه بزرگ به خاطر سکته فوت کرد و ازبین ما رفت .
با وجود اینکه یک سال از فوتش می گذره هر وقت که می رم خونشون جای خالیش رو احساس میکنم.
مادر شوهر خوبی بود .خدا بیامرزدش.