فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

همایش علی اصغر(ع) روزشیرخوارگان حسینی

1391/9/1 23:18
نویسنده : fateme
1,777 بازدید
اشتراک گذاری

امروز توی بوشهر روز شیرخوارگان حسینی بود.

من و فاطمه مثل هرسال در این مراسم شرکت کردیم.

آخه من نذر دارم که هرسال فاطمه لباس سبز بپوشه و به این مراسم بریم.

شش سال پیش من در این مراسم شرکت کردم و همون سال خیلی التماس علی اصغر (ع) کردم که به من فرزند صالح و سالمی بده .

یادم می آد اون روز خیلی گریه کردم و حالم بد شد طوری که بعد از مراسم همون جا نشسته بودم و نمی رفتم . دوست نداشتم که از اون حال و هوا بیرون بیام .

سال بعد من فاطمه رو باردار بودم و باز هم در این مراسم شرکت کردم با وجود اینکه استراحت مطلق بودم ولی چون نذر کرده بودم به این مراسم رفتم که از علی اصغر( ع) تشکر کنم . چون به واسطه ائمه (ع) بود که خدای مهربون فرزندی رو بعد از هفت سال به من داد.

امسال هم رفتم پارچه سبز خریدم و برای فاطمه لباس دوختم وساعت دو نیم امروز با هم به مراسم رفتیم .

 

ماکت ضریح امام حسین(ع) ساخته بودن بچه ها پیشش می ایستادن و عکس می گرفتن.

اینجا آفتاب اذیتش می کرد می گفت بریم داخل و نمی ذاشت ازش عکس بگیرم

با بی حوصلگی کامل ایستاده .راستش بخواین خوابش می اومد

فاطمه کنار گهواره علی اصغر(ع) به قول ما بوشهریا مختک علی اصغر(ع)

اینجا هم خانمی مثلا" ژست گرفته.

گلم آخرش خوابش برد.آخه ساعت خوابش بود که رفته بودیم.

 

اینم گهواره علی اصغر(ع) که با پارچه های رنگی اونو درست می کنن و هر کس نذری داره می آد و بچه اش رو داخل گهواره می خوابونه و براش لالایی می خونن. روز یازدهم محرم روی اون با پارچه سیاه می گیرن. و سیاه پوشش می کنن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

فریماه
1 آذر 91 23:54
سلام عزیز دلم
ممنون که به وبم سر زدید
منم سال قبل رفتم مراسم شیرخواران حالم خیلی بد شد با مامانم رفتم و چقد مامانمو اذیت کردم با گریه هام
امسال محرم اومد و مراسم شیر خواران هم برگزار شدو من بازم امان نشدم
راستش دیگه ناراحت نیستم و غصه نمیخورم حتما صلاح نیست و منم قبول کردم
خدا دخترتون رو براتون نگه داره


ممنونم که بهم سر زدین . انشاالله هر چه خیره همون بشه.
مامانی درسا
2 آذر 91 2:26
چقدر زیبا و باشکوه بوده واسه ما هم روز جمعه س ....... پارسال درسا بی قراری کردو زیاد نموندیم ببینم امسال چطور میشه ...... منم درسایی رو ندر کردم ...... خدا حافظ دو تا گلمون باشه


آره خیلی خوب بود .
انشاالله که درسا جون امسال اذیتت نکنه .
مامانی درسا
2 آذر 91 2:27
عزیزمی مثل ماه شده دختری راستی بابت توضیحت هم ممنون عزیزم


ممنونم خواهر خوبم چشماتون قشنگ می بینه .
علي
2 آذر 91 10:48
سلام

مرسي خبر دادي

اجي خودمم ديدم

از طرف من ببوسش

خاله راستش اصلا حالم خوب نيست
محرم ها شديد گرفته ام ولي اين محرم فرق داره

احساس ميكنم عاشورا روز اخر زندگيمه

مرسي دعام كردين

منم شما رو دعا كردم
نه اينو بگم واسه اينكه شما گفتين

به خدا جدي دعاتون كردم

برنامه جديد قرانتون هم اومده

مرسي

يا علي


منفی فکر نکن علی آقا
انشاالله زنده صدساله باشی.
ممنونم که برام دعا کردین.
وقت کردم برنامه ده روز بعدی رو هم برات می نویسم.
anahita
2 آذر 91 13:19
به واحد اسکندری

حجمِ قیرینِ نه‌درکجایی،
نادَرکجایی و بی‌درزمانی.

و آنگاه
احساسِ سرانگشتانِ نیازِ کسی را جُستن
در زمان و مکان
به مهربانی:

«ــ من هم اینجا هستم!»

ممنونم بابت شعرهای زیبایی که برام می ذاری.

پچپچه‌یی که غلتاغلت تکرار می‌شود
تا دوردست‌های لامکانی.


کشفِ سحابی‌ مرموزِ هم‌داستانی
در تلنگرِ زودگذرِ شهابی انسانی.

احمد شاملو


خاله جون
2 آذر 91 13:35
التماس دعا


محتاجم به دعایتان
شبنم
2 آذر 91 15:42
سلام مامان فاطمه..
چه خوب که خدا اخرش دامن شما رو سبز کرد و این دختره دسته گل رو بهت هدیه داد
خیلی خوبه که سر نذزت هستی و قصد داری هر سال فاطمه خانومی رو سبزپوشش کنی و ببریش تو این مراسم
وروجک خانوم چقدر هم این لباس سبزه بهش می یاد..مبارکش باشه..وسط مراسم که یه خواب مفصل هم رفته!


ممنونم عزیزم انشاالله که هرچه زودتر خداهم به شما یه نی نی خوشگل بده.وشما هم هرسال لباس سبزتنش کنی.
فاطمه از اول مراسم خوابیدتا آخر مراسم که بیدارش کردم .
مامان رومینا
2 آذر 91 21:49
قبول باشه.لباسشم خیلی خوشگله و بهش میاد خواهرتون دوخته اره؟


ممنونم .آره خواهرم براش دوخت.
مامان رومینا
3 آذر 91 11:22
سلام زن دایی.خوبید؟21آذرتولد ریحانه ست مو میخوام یه چی سیش بفرستم گفتم بهتون بگم اگه شما هم میخواین تا با هم بفرستیم
مامان ریحان عسلی
3 آذر 91 23:33
سلام
مرواتون همه ی سال ؛ وای خدا چه خوشگل ژست گرفته لباسشم خیلی قشنگه
چقدر دلم میخواست امسال اونجا باشم اما حیف که


ممنونم موروای شماهم همه ساله .
مامانی درسا
5 آذر 91 3:43
عزیزم بفرما خصوصی
تارا
6 آذر 91 19:11
منم خیلی دلم میخواست برم همایش ولی متاسفانه امتحان داشتم دانشگاه
آپم


سلام تارا جون .چه عجب سری به مازدی .کم پیدایی.
من که نمی تونم پستایی رو که می ذاری بخونم. بایداز اکسپلورر استفاده کنم تاپستات بازبشه توخونه هم اکسپلوررم کار نمی کنه.
علی
8 آذر 91 22:10
سلام من برگشتم دیگه خاله دوباره از خجالتتون سعی میکنم در بیام ولی مرسی واسه این همه نظر ولطفتون مرسی به خدا شرمنده کردین
maryam
9 آذر 91 18:19
سلام مامان فاطمه انشاالله دختر گلت همیشه زنده و سالم باشه و سایه پدر و مادر عزیزش بالا سرش باشه


سلام عزیزم ممنونم
خیلی وقته پیدات نیست .وب جدید نذاشتی.
هروقت وبت راه افتاد خبرم کن.
ممنون که بهم سرمیزنی.
مامان امیرحسین ومحیا
10 آذر 91 22:06
سلام قبول باشه .لباسا خیلی به فاطمه جون میاد
من همایش شیر خوارگان حرم امام رضا بودم ولی متاسفانه نتونستم عکسی برا یادگاری بگیرم.بی وفا شدی دیگه نمیای دیدنمون.


سلام عزیزم . خوش به حالتون که توی حرم امام رضا(ع) بودین.
نه عزیزم بی وفا نشدم از اول محرم همه اش می رم روضه ووقت نمی کنم بیام نت.
مامان سارا
21 آذر 91 18:09
خاله ماشالا چقدر ناز و خانم شدی.دوست دارم هزارتا.بوووووووووووسسسسسسسسس.به وب سارا هم سر بزن
مادر کوثر
11 دی 91 17:14

سلام عزیزم
از آشناییتون خوشبختم
مطالب و نوشته هاتون چقد جالبه

اگر مایل به تبادل لینک هستید اطلاع بدید


با کمال میل شما رو لینک کردم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد