فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

سفره حضرت رقیه(ع) در مهد کودک

1391/10/20 15:54
نویسنده : fateme
1,612 بازدید
اشتراک گذاری

امروز توی مهد کودک سفره حضرت رقیه (ع) داشتن . دیروز مامان رفت و بسکویت کرمدار و بسکویت خرمایی با ژله و لواشک و برای دخترا کش مو و برای پسرا ماشین خرید . مدیر مهد هم نون و پنیر با حلوا و آجیل مشکل گشا براشون آماده کرده بود.

با همدیگه نشستیم و چیزا رو بسته بندی کردیم . فاطمه جون هم کمک می کرد .

بسته ها رو وقتی خواستم برم مهد دنبال فاطمه با خودم بردم و تحویل مدیر مهد دادم و گفتم اینم سهمیه فاطمه برای سفره.

امروز که رفتم دنبالش از مهد بیارمش یه پسری از پیش دبستانیا که باباش اومده بود دنبالش داشت به باباش می گفت بابا ما امروز جشن حضرت رقیه داشتیم . باباش بهش گفت بابا جون جشن نه بگو سفره و همین جور داشت بهش می خندید .منم خندم گرفته بود . خب بچه است چی می دونه باید براشون کامل توضیح بدن.

ولی وقتی فاطمه اومد دیدم بسته هاش تو دستشه و گفت مامان ما امروز سفره حضرت رقیه (ع) داشتیم . این بسته ها هم بهمون دادن .

تو راه که داشتیم می اومدیم بهم گفت مامان یه مداح آورده بودن و داستان حضرت رقیه رو برامون تعریف کرد . گفتم چی بهتون گفت و اونم شروع کرد به تعریف کردن .

یه دختر کوچولویی بود که سه سالش بود . دشمنا اومدن و سر باباش رو کندن . بعد دختره خیلی گریه می کرد . باباش رو می خواست اومدن سر کنده شده باباش رو براش آوردن ولی اون گفت من که غذا نمی خوام من بابام رو می خوام ووقتی سر باباش رو دید همون جا شهید شد. اون بچه اسمش رقیه بوده.بعد اون خانم مداح نوحه خوند و ما سینه زدیم.

بعد گفت مامان من گریه ام اومد . گفتم گریه کردی گفت نه فقط گریه ام اومد.

قربون دل کوچیکت برم که ناراحت شدی . من همه ی مراسمایی که می رم فاطمه رو با خودم می برم ولی تا حالا ایجوری برام تعریف نکرده بود . یاد اون پسره افتادم که به باباش گفت جشن حضرت رقیه داشتیم . برداشت اون پسره چی بوده از این مراسم و برداشت فاطمه چی بود .

خیلی خوشحال شدم که دقت کرده و تموم حرفای مداح رو فهمیده .

یادم می آد سه سالش بود و رفتیم روضه . روضه حضرت رقیه بود و نوحه ای که خوندن این بود. بی بی رقیه باب الحوائج  حاجات ما رو کن روا بی بی رقیه    مریضا رو شفا بده بی بی رقیه .

از اون روز به بعد همه اش این نوحه رو می خوند . ازش فیلم گرفتم و چنر روز پیش گفتم یادت می آد نوحه می خوندی گفت نه و قرار شد فیلمش رو بهش نشون بدم.

دختر گلم بیمه ات کردم بیمه حضرت رقیه (ع) تا سال آینده .

اگه زنده بودم تا محرم سال آینده  بازم به سفره مهد کودک کمک می کنم.

بسته های نذری تو دستشه

سرسره لق می زد و اینجا ترسید  که بیوفته

اینم ژست خانمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ریحان عسلی
20 دی 91 17:58
سلام
قبول باشه ... چقد دلوم میخواد بی یو باشوم و تو مراسمی خومون شرکت کونوم اینجا مراسماشون نخشن هیچی مراسمی خومون نمیشه بخدااااااااااااااااا
سرشو کندن ؟ ای جونم که فقط گریه ات اومد چه حس خوبی داری وقتی می بینی بچه ات به یه اتفاق مشترک چه دید بازتری نسبت به بقیه ی بچه ها داره
ها جون پ ن پ زن رئیس بانک باشی و نتونی کمک کنیییییییییییییییییییی
ژستشوووووووووووووووو


خو معلومن که مراسم خومون یه چی دیگن.
تازه 28 صفر چهار محل شهر(بهبهونی ـ شنبدی ـ دهدشتی و) با هم یکی می شن . می آن تو خیابون ششم بهمن . از کنار دریا تا فلکه ششم بهمن . نمی فهموم قبلا" رفتی یا نه . عجب مراسمی می شه هر محله سه چهار تا سینه زن دیگه سیت نمی گوم گناه داری دلت میخواد بیای بوشهر ولی نمی تونی.
انشاالله کنار همسر و دخترت زندگی خوبی داشته باشی هر جا که باشی سی امام حسین (ع) عزاداری کنی صاحب عزا خوش قبول می کنه.
مروات همه سال.
مامان ریحان عسلی
21 دی 91 10:16
ها والا باورت میشه فقط یه مرتبه اومدم ایی مراسمکو
مریم--------❤
22 دی 91 13:36
قبول باشه
مریم--------❤
22 دی 91 13:37
من ندیدم ایشالله بیایم ببینیم این مراسم 6 بهمن و
علی
23 دی 91 16:32
بعد گفت مامان من گریه ام اومد . گفتم گریه کردی گفت نه فقط گریه ام اومد. وای خاله نمیدونم چرا بی اختیار این خط رو میخونم یه دل سیر میختدم خدا حفظش کنه با این حرف زدنش
علی
23 دی 91 16:36
وای تو عکساش چه خانومه خاله یادته اول سفر صفر صدقه دادم براتون امروز اخر صفره خدارو شکر که بی بلا بود خاله راستی این همه مطلب گذاشتی وخبر ندادی؟ داشتیم؟؟؟ بهم خبر بده خدا حفظت کنه اجی فاطمه امیدوارم که همیشه زیر پرچم بی بی رقیه و اربابمون حسین باشی
مادر کوثر
25 دی 91 9:01
عزیزمممممممممم ماشالله به این دختر خوب و باهوش چه عالی که دخترمون با حضرت رقیه به این خوبی آشنا شده
♥ مامي ملودي جون ♥
30 دی 91 10:13
ژستت منو كشته
مریم--------❤
5 اسفند 91 14:15
خصوصی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد