خرید روپوش
گلم چند وقتیه که نه ازت عکسی گرفتم و نه چیزی برات نوشتم.
امسال می ری پیش دبستانی ، من هنوز ثبت نامت نکردم .
قراره بذارمت همون مهدکودکی که پارسال بردمت .به مامان صبا ، زن برادر زن عموت زنگ زدم ، اونم صبا رو قراره همون مهد فرشته ها که می رفتید بفرسته . مامان صبا آدرس خیاطی بهم داد که برم برای فاطمه روپوش درست کنم.
روز چهار شنبه با بابا رفتیم و خیاطی رو پیدا کردیم . خانمه اندازه ات رو گرفت و گفت یکشنبه بریم و مانتو شلوارت رو ازش بگیریم.
فاطمه از رنگ مانتو خوشش نیومد و می گفت من این پارچه رو نمی خوام آخه مانتو شلوارشون طوسی بود . بچه حق داره بگه رنگش قشنگ نیست . برای پیش دبستانی رنگ طوسی مناسب نیست . آستین و یقه مانتو رو قرمز کار کرده بودن اونم برای تنوع بود . من هم از رنگ و مدلش خوشم نیومد.
کلاس زبانت هم که ترم قبلی کامل نرفتی.چون اول ترم آقا جون مریض شد و بیمارستان بستری شد. بعد هم که آقا جونم فوت کرد و بازم نتونستم تو رو بفرستم کلاس . این ترم هم که ثبت نامت کردم گفتن چون غیبتاش بیشتر از چهار جلسه است باید ازش تعیین سطح گرفته بشه تا بتونه بره ترم جدید بشینه .
خوشبختانه تعیین سطح که شد گفتن مشکلی نداره و می تونه بره ترم جدید بشینه.
این روزا هم که ما خونه آقا جون اینا هستیم و هنوز نرفتیم خونه خودمون . به هر کسی بد بگذره به تو و یاس خوش می گذاره . چون از وقتی که از خواب بیدار می شین با هم بازی می کنید و شب هم باید به زور خوابتون کرد.
امروز اومدی بهم گفتی مامان می دونی آقا جون توی بهشته ؛ بعد گفتی یادش بخیر آقا جون ما رو برد مشهد . بهش گفتم آره یادمه سال 90 بود آقام از نماز اومد و بهم گفت فردا شناسنامه خودت و فاطمه رو بیار بهم بده . گفتم آقا برای چی می خوای گفت می خوام ببرمتون زیارت آقاامام رضا(ع) . همون سال خیلی بهمون خوش گذشت . آقا جون من و فاطمه با مامان جون و خاله فرشته و خاله راحیل رو برد مشهد. روحت شاد آقا جونم.