فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

تاخیریک ماهه

سلام دوستان عزیز؛ تاخیر بیش از یک ماه منو ببخشید. نماز و روزه های همگی قبول درگاه حق باشه. این روزا حال خوبی ندارم که بیام و اتفاقات روزانه ات رو بنویسم. فاطمه رو برای سنجش بردم و دختر گلم باهوش و با نمره عالی برگ سنجشش رو گرفت. از اول ماه رمضان صبح با فاطمه می ریم کلاس قرآن و شب هم می ریم مسجد برای ختم قرآن. کما کان فاطمه می ره کلاس زبان . از این ترم دوره جدید شروع کردن و دیگه کلمه می نویسن و کتاب داستان دارن و باید داستاناشو بخونن . فاطمه که داستان رو از حفظ می خونه و وقتی کلمه رو بهش نشون می دم نمی تونه بخونه . فقط حروفش رو جدا جدا می گه . با معلمش که صحبت کردم گفت چون تازه شروع کردیم به نوشتن و خواندن کلمه بچه ها کم کم یاد...
14 تير 1393

ثبت نام کلاس اول

دختر گلم رسید اون روزی که منتظرش بودم. رفتن به مدرسه. عزیزم امسال کلاس اولی می شی چه ذوقی کنه مامان وقتی خواندن و نوشتن رو یاد بگیری . دیگه خودت کتاب داستانات رو می خونی . یک خرداد روز ثبت نام بود . مدرسه ای که انتخاب کردم برای ثبت نامش در محدوده خونه ی ما نبود به همین خاطر ثبت نامش نمی کردن ولی ما با هزار خواهش و التماس و استفاده از بند پی تونستیم ثبت نامت کنیم. روز چهارشنبه هفت خرداد هم باید بریم برای سنجش .
4 خرداد 1393

روز پدر

با تاخیر روز پدر رو به همه ی پدرها تبریک می گم. خیلی سخته لباسای پدرت هنوز تو کمد باشه اما خودش نباشه. سخت تر از اون دلتنگی واسه آغوشی که هرگز دیگه نمیتونی حسش کنی. برای شادی تمام پدرهای از دنیا رفته در این لحظه دعا کنیم. روحشون شاد. روز پدر حالم خوب نبود که بخوام بیام و پست بذارم . امسال کادوی روز پدر فاتحه وشیرینی و گل به آقا جونم کادو دادیم. به جای آقا جون فاطمه برای دایی جان کادو خرید و روز پدر بهش داد. البته برای بابا جونش هم هدیه خرید. انشاالله سایه همه ی پدرا سالهای سال روی سر فرزندانشون باشه.    
26 ارديبهشت 1393

خاله فرهت از مکه بر گشت

دیشب بعد از یکماه ماموریت خاله فرهت از مکه بر گشت. خاله جون زیارتت قبول باشه. 14 اسفند خاله از طرف بیمارستان انتخاب شد و برای ماموریت به مکه رفت. وقتی که رفته بود تهران برای اعزام خاله ماموریتش مکه افتاد . گروهشون 40 نفر بودن که باید 20 نفر مکه و 20 نفر مدینه شیفت می دادن که خاله تو گروه مکه افتاده بود. خیلی خوشحال بود که برای مکه انتخاب شده . انشاالله روزیه همه ی شما بشه.         فاطمه قبل از اومدن خاله اینم حاجیه خانم     ...
21 ارديبهشت 1393

پایان پیش دبستان

سلام دوستان عزیز خیلی وقته که به وبلاگ سر نزدم نمی دونم اینو بذارم پای بی حوصله گی یا گرفتاری زیاد. پیش دبستانی فاطمه هم بسلامتی تموم شد. روز شنبه 13اردیبهشت بردمش عکاسی و عکس فارغ التحصیل پیش دبستانی گرفت. روز دوشنبه 15 اردیبهشت هم توی مدرسه براشون جشن گرفته بودن. و وسائل شون رو بهشون تحویل دادن. حالا هم درگیر ثبت نام مدرسه اش هستم می خوام بذارمش مدرسه ای که صبح فیکس باشن . توی شهر ما هم فقط دو تا مدرسه است که فقط بچه ها صبح می رن. حالا ببینم موفق می شم اسمش رو توی این مدرسه بنویسم یا نه.   مولود ، مریم ، فاطمه و صبا ...
21 ارديبهشت 1393

واکسن ورود به مدرسه

امروز فاطمه واکسن ورود به مدرسه رو زد. سه هفته پیش رفتیم درمانگاه برای چک سالانه . همه چیز فاطمه خوب بود . قد و وزن و رشد و روی جاده سلامت بود. همون روز بهش واکسن نزدن گفتن چون هنوز میره مدرسه و این واکسن تب درد داره بذار مدرسه اش که تموم شد بیا واکسنش رو بزن. امروز بردمش اول بهش دو تا قطره داد بعد هم آمپول بهش زد. فاطمه آمپول که دید شروع کرد به گریه کردن .تا اینکه آمپول بهش زد . به محض اینکه از درمانگاه اومدیم بیرون فاطمه صورتش شد مثل گچ سفید و می گفت که حالم داره بهم می خوره می خوام بیارم بالا .من از ترس رفتم یه آب میوه براش خریدم کمی آب میوه خورد ولی حالش بد بود من به جای اینکه برم تو درمانگاه و بگم بچه ام حالش بد شده خودم رو سری...
18 ارديبهشت 1393

یک روز خوب

روز دوشنبه چهارم فروردین صبح که از خواب بیدار شدم به قاطمه قول دادم که امروز ببرمش پارک. صبحونه که خوردیم آماده شدیم و با هم رفتیم بازار . کمی دور زدیم و مهمونای نوروزی رو دیدیم بدون اینکه خریدی کنیم رفتیم پارک . فاطمه کلی برای خودش بازی کرد . ساعت یک و نیم بود بهش گفتم اگه گرسنه ای بریم غذا بخوریم . بعد با هم رفتیم رستوران قوام و ناهار خوردیم . ساعت سه بود که از قوام بیرون اومدیم . بعد با هم رفتیم پارک پرندگان ولی خیلی شلوغ بود . تموم پارک مهمونای نوروزی نشسته بودن . یه ربع ساعتی اونجا بودیم بعد اومدیم خونه آقا جون اینا آخه بابا اونجا بود وقتی اومدیم گقت تا حالا کجا بودید و ما بدون تعریف عکسایی که گرفته بودیم رو بهش نشون دادیم و باب...
8 فروردين 1393

تحویل سال 93

امسال سال تحویل همه رفتیم سر خاک آقا جون . چون شب جمعه بود عصر که رفتیم قبرستون دیگه بر نگشتیم خونه و همو ن جا تا موقع سال تحویل موندیم. امسال موقع تحویل سال بدترین حال رو داشتیم . اولین سالی بود که آقام کنارمون نیود . نمی خوام اون لحظه رو براتوم تعریف کنم ............. سال نو ؛ سال 93 رو به همه ی دوستان گلم تبریک می گم . سال خوبی رو براتون آرزو می کنم. انشاالله سالی سر شار از شادی و موفقیت برای شما و عزیزانتون باشه.     ...
8 فروردين 1393

تولد شش سالگی

عزیز دلم تولدت مبارک ببخش دختر گلم با تا خیر پست تولدت رو می ذارم. امسال به خاطر آقا جون تولد برات نگرفتم . ولی یه کیک کوچولو برات گرفتم که از شش سالگیت عکس داشته باشی. رفتیم خونه آقا جون اینا و چند تا عکس ازت گرفتم.         ...
8 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد