جشن بادبادکا
به فاطمه قول داده بودم که حتما" می برمت جشن .وقتی از مهد آوردمش خونه گفت مامان من می خوابم بعد که بیدار شدم بریم جشن بادبادکا .
ساعت 4:30 دقیقه بود که رفتیم کنار دریا .
از صدا و سیما اومده بودن برنامه اجرا می کردن .
خاله سارا که مجری برنامه کودک بوشهره اومده بود و بابچه ها مصاحبه می کرد . روی یه نیمکت نشسته بود فاطمه و پری ناز و یکتا تا دیدنش رفتن پشت سرش ایستادن .منم از فرصت استفاده کردم و ازشون عکس گرفتم.
ازطرف هلال احمر هم مسابقه نقاشی گذاشته بودن.
یه عروسک باب اسفنجی هم اونجا بود از طرف خانه ی بازی قلعه ی سحر آمیز اومده بود . هرکاری کردم فاطمه نرفت پیشش بایسته تا ازش عکس بگیرم ، می گفت ازش می ترسم.
همون جا یه دونه بادبادک خریدم و با بقیه دوستاش که اومده بودن رفتیم تا بادبادکا رو هوا کنیم .
هر کاری می کردیم بادبادکا می افتادن و نمی رفتن هوا.
من موفق شدم بادبادک فاطمه رو هوا کنم . بقیه هم تلاش می کردن ، مامان یکتا هم یه دونه فرستاد هوا ولی زود افتاد .
خلاصه به جای اینکه بچه ها بازی کنن ما مامانها برای خودمون مشغول بودیم .
جاتون خالی خیلی خوش گذشت .هوا هم چشش نکنم یه خورده خوب بود.
اینم خاله سارا وبچه ها
به قول بچه ها بابی جون
غروب زیبای بوشهر
اینجا فاطمه گفت مامان کشتی ها (منظورش قایق ها بود) هم پید ا باشه
اینم بادبادکا یی که هواکرده بودن
اینم بادبادک فاطمه
اینجابادبادکش تو هوا بود و نخش رو تو دست گرفته بود
اینم ذوقش به خاطر بالا بودن بادبادکش
دخترم به یکتا چی می گفتی