فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

رفتیم رستوران

1392/3/14 15:48
نویسنده : fateme
677 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب با مامان ریحان عسلی و مامان رومینا و یاس و فاطمه رفتیم رستوران زیتون.

ساعت یک ربع به نه رسیدیم و مامان ریحان زودتر از ما اومده بود . توی پاساژ یه دوری زدیم تا مامان رومینا برسه .

رفتیم توی رستوران و شام سفارش دادیم.

جاتون خالی خیلی خوش گذشت ولی فاطمه با یاس خیلی اذیت کردن . چکارشون می شه کرد بچه هستن دیگه .

فاطمه خیلی دوست داره وقتی شام می ریم بیرون بره پشت میز بشینه و شامش رو بخوره . بر عکس بابا جونش که همیشه شام رو که می خره می گه بابا بریم خونه راحت می شینیم شاممون رو می خوریم .

 

به زور کنار هم ایستادن تا ازشون عکس بگیرم . ریحان که اصلا" نمی اومد اون دو تا هم همه اش در حال جر و بحث بودننیشخند

اینم کپل خودم که واقعا" آب رفته خیلی لاغر شده دیشب هم سرما داشت و کسل بود.ما روبروی در ورودی نشسته بودیم و رومینا خیابون رو می دید با رد شدن هر اتوبوسی رومینا دستش رو می آورد بالا و صدا می داد.خنده

اینم ریحان خانم که ماشاالله ماشاالله خیلی دختر خوب و آرومیه .ولی آخرش کمی گریه کرد اونم چون مامانش پمپرز پاش کرده بود اذیت می شد.

اینم یاس خوشگل خاله . بهش گفتم یاس بهت خوش گذشت گفت آره ولی وقتی داشتیم می اومدیم خونه دوباره ازش پرسیدم گفت نه اصلا" خوش نگذشت چون تو برامون گردنبند کیتی نخریدی . آخه مغازه ای که تعطیله من چه جوری برم ازش گردنبند کیتی بخرمتعجبحالا بهش قول دادم که هر وقت رفتم بازار براش بخرم.

و معرف حضور همه فاطمه خانم

اینم میز شاممون (مریم طلایی واقعا" جات خالی اونجا یادت کردیمچشمک)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مریم--------❤
14 خرداد 92 18:52
خصوصی
مریم--------❤
14 خرداد 92 18:55
سلام به به جای من حسابی خالی (الان یکی باید به من بگه خودتو نخود هر آشی نکن)
مریم--------❤
14 خرداد 92 18:56
میمگا چجور حالا با دهن پر از مو یاد کردین؟


اوموقعی که یادت کردیم دهنمون خالی بید.
مریم--------❤
14 خرداد 92 19:02
حالا ازم یاد کردی چه گفتی؟
چی پش سر مو گفتین؟
حتما گفتین ای مریم خیلی پرپروهن


پشت سرت گفتیم دختر چیش سفیدن ههههههههههههه
مامان رومینا
15 خرداد 92 0:54
عااالی بود همه چی.رومینا حرصم داد هیچی نخوردکماکان هم جز شیر پاستوریزه چیزی نمیخوره.دستت درد نکنه زن دایی حسابی تو زحمت افتادی.با اجازه ت چون عکس نگرفتم لینک میدیم بیاین خونه شما عکسا رو ببینن


خواهش می کنم شما صاحب اجازه اید.
maryam
15 خرداد 92 1:54
سلام به مامان فاطمه ....به به چه میز شامی .....حسابی خوش گذروندین ؟؟؟؟؟؟ما که نفهمیدیم اون چیزهای تقریبا گرد روی میز شامتون میچی بود؟؟؟؟؟


سلام عزیزم کم پیدایی
اون چیزای گرد قارچ سوخاری بود.
مامان آناهیتا
15 خرداد 92 17:26
سلام عزیزم خوش بگذره بهتون بچه ها که خوشحالند


آره خیلی به بچه ها خوش گذشت حسابی اذیت کردن.
مریم--------❤
15 خرداد 92 19:16
میگما حتما مومان ریحان گفت چش سفید نه؟
مامان ریحان
17 خرداد 92 1:20
سلاممممممممممممم
من اومدم خوش اومدم
با زحمتهای ما
دستت درد نکنه از دعوتت خیلی خوب بود همه چیز عالییییییییییییییییییی غیر از گریه ی آخر ریحان که حسابی کلافه ام کرد البته اونم تقصیری نداشت




خواهش می کنم . آره اونم بیچاره تقصیر نداشت به خاطر پخور بود که گریه کرد .هههههههههههههههههههه
مادر کوثر
19 خرداد 92 9:35
به به رستوران و دیدار وبلاگی چه خوووووووووووب
خواهر فرناز
19 خرداد 92 14:50
خیلی زیبا نوشتین همیشه به گردش ایشالا
مامان آرینا مو فرفری
19 خرداد 92 15:56
جای ما هم خالی همیشه خوش باشی عزیزم
مینا مامی رونیکا
2 مهر 92 18:09
عزیزم ما هم ساکن بوشهریم،خوشحالم که یه دوشت مجازی بوشهری پیدا کردم،اگه دوست دارین به منو دخترمم سر بزنین با اجازه شما رو لینک کردم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد