جشن نوروز در مهد کودک
این هفته فقط روز دوشنبه فاطمه رو بردم مهد .چون خودم توی خونه کار داشتم و نمی رسیدم فاطمه رو ببرم مهد و برم بیارمش .
امروز صبح مربیش زنگ زد و گفت چرا فاطمه رو نیاوردی امروز جشن داریم .
منم سریع به فاطمه صبحون دادم و لباساش رو عوض کردم با آژانس رفتیم مهد . آخر جشن رسیدیم .
تولد یکی از بچه های پیش دبستانی بود و دوباره بچه ها رو توی سالن مهد جمع کردن . مربیش گفت ساعت 11 بیا دنبال فاطمه منم دوربین عکاسی رو بهش دادم و گفتم که ازش عکس بگیره .
چون روز آخر بود گفتم یه عیدی به مربیش بدم و رفتم یه روسری براش خریدم و موقعی که رفتم فاطمه رو بیارم بهش دادم .
در آخر هم به خانم مدیر و بقیه مربیا پیشا پیش عید رو تبریک گفتم و اومدیم خونه.
بازم یه جواب دیگه اینبار به بابا:
یه کارت پستال که امروز توی مهد بهش داده بودن رو به باباش نشون داد .
بابا توی این کارت فقط سه تا سین گذاشتن ،
اون سینا چیه ؟
سبزه ، سکه و سیب
بعد باباش کارت رو نگاه کرد و گفت اینم یه سین دیگه فکر کنم این سنجد باشه .
فاطمه قیافه حق به جانبی گرفت و گفت :بابا آخه این کجاش سنجده این حبابیه که از توی دهن ماهی بیرون اومده .
مارو می بینی دو تایی مردیم از خنده .
به باباش گفتم حالا این چی بود که گفتی . خودش هم خندش گرفت و گفت آخه گرد بود گفتم اینم سنجده .
همه ی عکسا نتونستم آپلود کنم . بعدا" براتون می ذارم.