مسافرت دو روزه
روز دوشنبه بابا نوبت دندان پزشکی شیراز داشت.
منو فاطمه هم باهاش رفتیم شیراز. صبح زود راه افتادیم چون بابا ساعت 11 نوبت داشت .
وقتی رسیدیم بابا ما رو گذاشت هتل و خودش رفت مطب . منو فاطمه هم برای اینکه حوصله مون سر نره رفتیم تو خیابون . برای فاطمه دو تا کفش خریدم . گفتم بعد از ظهر با بابا می آیم دوباره خرید می کنیم .
ساعت 2بود رفتیم رستوران صوفی (اینم یه تبلیغی برای دوست جونیای شیرازی) ما هر وقت می آیم شیراز بابا ی فاطمه جز صوفی جای دیگه ای نمی ره.
جاتون خالی ناهار خوردیم و بعدرفتیم هتل برای استراحت.
سرم خیلی درد می کرد یه استامینوفن خوردم و خوابیدم . یه یک ساعتی گذشت ولی هنوز سرم درد می کرد. ساعت 7 بود رفتیم بیرون . ولی چون حالم بد بود برگشتیم هتل . حالم بدتر شد و اصلا" نمی تونستم از سر درد بخوابم . به خاطر همین رفتیم درمانگاه. متاسفانه ساعت 9 شب بود و درمانگاه پزشک نداشت . بابای فاطمه گفت ما مسافریم و می گید حالا کجا بریم . گفتن برید بیمارستان . ما هم رفتیم بیمارستان تا دکتر ما رو معاینه کرد و دو تا آمپول برای ما نوشت و ما توی صف تزریقات موندیم ساعت شد یازده ونیم. خلاصه سرتون رو درد نیارم بر گشتیم هتل .
صبح که بیدار شدیم بعد از صبحانه بابای فاطمه گفت خب حالا چکار کنیم گفتم سریع بر می گردیم بوشهر چون می ترسم دوباره حالم بد بشه . ساعت 10 حرکت کردیم و ساعت دو و نیم بوشهر بودیم.
خانمی پاش پشه زده بود و گریه می کرد می گفت آخه پشه تو که کوری چرا خودت رو به من زدی.(من بهش گفتم که پشه کوره بهت زده می گه یعنی چشمش نمی بینه گفتم آره کوره که تو رو ندیده بهت خورده.)
اینجا هم توی رستوران بودیم
ا
هوا ابری بود و از کازرون که رد شدیم تا بوشهر بارون می اومد
گلم خسته شده بود و می گفت کی می رسیم.