سیزده بدر
امسال سیزده بدر دعوت عمه سهیلا بودیم . غذا برامون مرغ شکم پر با برنج درست کرده بود .
برای سیزده رفتیم بندرگاه ، بندرگاه کنار نیروگاه اتمی بوشهره ، ما رفتیم توی نخلستان نشستیم و بعد از ظهر هم رفتیم کنار دریا .
فاطمه کلی برای خودش بازی کرد .
عصر هم که رفتیم کنار دریا با هم رفتیم توی آب ، همه اش بهم می گفت مامان اینجا کوسه نمی آد ، می گفتم نه . کوسه وسط دریا ست . جلوتر که رفتیم دوباره گفت نکنه کوسه بیاد ما رو بخوره . گفتم نترس اینجا کوسه نیست .
کلی هم توی آب بازی کرد یه ستاره دریایی با یه خرچنگ کوچولو پیدا کرد .
خانما دوتایی سرشون رو از پنجره آوردن بیرون تا پاره شد
می خواست باد بادک هوا کنن ولی نمی تونستن
عمو سهراب اومد کمکشون
آخرش موفق شدن
داشتن خاک بازی می کردن که این پسر بچه مزاحم پیدا شد و اذیتشون می کرد
کلاه پانیذ رو گذاشت سرش
کنار ساحل بندرگاه
ستاره و خرچنگی که پیدا کرد . خرچنگه مرده بود.
سنگها رو بلند می کرد می گفت زیرش میگو جمع شده.