فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

سیزده بدر

1392/1/15 17:35
نویسنده : fateme
556 بازدید
اشتراک گذاری

امسال سیزده بدر دعوت عمه سهیلا بودیم . غذا برامون مرغ شکم پر با برنج درست کرده بود .

برای سیزده رفتیم بندرگاه ، بندرگاه کنار نیروگاه اتمی بوشهره ، ما رفتیم توی نخلستان نشستیم و بعد از ظهر هم رفتیم کنار دریا .

فاطمه کلی برای خودش بازی کرد .

عصر هم که رفتیم کنار دریا با هم رفتیم توی آب ، همه اش بهم می گفت مامان اینجا کوسه نمی آد ، می گفتم نه . کوسه وسط دریا ست . جلوتر که رفتیم دوباره گفت نکنه کوسه بیاد ما رو بخوره . گفتم نترس اینجا کوسه نیست .

کلی هم توی آب بازی کرد یه ستاره دریایی با یه خرچنگ کوچولو پیدا کرد .

 

خانما دوتایی سرشون رو از پنجره آوردن بیرون تا پاره شد

می خواست باد بادک هوا کنن ولی نمی تونستن

عمو سهراب اومد کمکشون

آخرش موفق شدن

داشتن خاک بازی می کردن که این پسر بچه مزاحم پیدا شد و اذیتشون می کرد

 

 

کلاه پانیذ رو گذاشت سرش

 

کنار ساحل بندرگاه

ستاره و خرچنگی که پیدا کرد . خرچنگه مرده بود.

سنگها رو بلند می کرد می گفت زیرش میگو جمع شده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان ریحان عسلی
15 فروردین 92 17:41
salam
khoshhalom behetun khosh gozashte
pelake 48 tetun dele mo borde


دنیا و پلاک 48
مامان ریحان عسلی
16 فروردین 92 18:56
غذا زیاد بید یکی از برادر شوهرام آشپزخونه داره رفته بید زودی اونجا غذا درس کرده بید


نوش جونتون
مامان رومینا
16 فروردین 92 19:45
ایران فقط 48قابل توجه مامان ریحان عسلی
مامان رومینا
16 فروردین 92 20:17
زن دایی پدرتون حالشون چطوره؟خداروشکر بهتر شدن؟


خیلی بهتره ؛ دیروز از بیمارستان مرخص شد. امروز هم دکتر دیده بودش و گفته بود پیوندش خیلی خوبه . برای شنبه نوبت بهش داده . حالا پاش کرده تو یه کفش که منو ببرین بوشهر و شنبه برای معاینه منو بیارین.خواهرم گفت ببینم می تونم تا شنبه تهران نگهش دارم یا اینکه مجبور می شم بیارمش.
مسافران آسمانی
17 فروردین 92 0:26
سلااااااااااااااام
عید شما هم مبارک عزیزم...سال خوبی رو برای شما و فاطمه جون آرزو میکنم...
خوش به حالت من عاشق ستاره دریایی هستم...
راستی پلاک 48 مال کجاست؟


پلاک 48 بوشهره دیگه عزیز دلم
علی
17 فروردین 92 13:48
سلام ممنونم اومدین و نظر دادین

ایشالله همیشه به تفریح وشادی باشین


ممنونم علی جان
علی
17 فروردین 92 13:49
واله گفتم اگه بشه یکسال بیام شهر خودم

واسه تنوع هم خوبه و کمتر اذیت میشم اینطوری

حالا هرطور خدا به خواهد توکل بر خدا
زحمت کشیدین
ممنونم مرسی




انشاالله هر چی خیره برات پیش بیاد
♥ مامي ملودي جون ♥
18 فروردین 92 10:33
واي اون روز خيلي گرم بود هلاك شديم
مریم(مامان آرینا)
18 فروردین 92 16:22
فدات بشم که اینقدر جیگری خاله
سجاد
18 فروردین 92 23:57
معرفی نتیجه های پدربزرگ و مادربزرگِ مامانِ سجاد کوچولو ... منتظر حضور گرم شما هستیم ...
مامان آرینا مو فرفری
19 فروردین 92 11:21
حسابی بهتون خوش گذشته ، عزیزم همیشه به شادی و تفریح.


ممنونم عزیزم
شبنم
19 فروردین 92 11:52
سلام مامان فاطمه خانومی..الان نمی دونم چی رو باید بهتون تبریک بگم!..سال نو رو؟..یا تولد فاظمه رو؟..یا سفرتون به شهر پدری همسرتون و سیزده بدرتون رو؟
روزی که جشن تولد فاطمه بود، مامان رومینا بهم مسیج داده بود..منم بهش سفارش کردم که اونجا حتما به فاطمه و مامانش از طرف من سلام برسون و تولد فاظمه رو تبریک بگو..اما مامان رومینا بعدش بهم گفت که انقدر که شما سرتون شلوغ بوده و یک دقیقه نمی نشستید! فراموش کرده بهتون اون روز تبریک بگه.
الان عکس های تولد رو که دیدم، کلی لذت بردم..اخه با تم کیتی همه چیز خیلی زیبا بود!..ای شالله تولد 120 سالگی فاطمه خانم..ای شالله همیشه سالم و خندون باشه.


سلام عزیزم ، مرسی
آره مامان رومینا فرداش بهم گفت . دستت درد نکنه.
شبنم
19 فروردین 92 11:53
راستی از اینکه فاطمه چند باز از شما پرسیده که کوسه نمی یاد بخورتش، خیلی خندیدم؟ اون عکسی هم که با اون یکی خانم سرشون رو از پنجره چادر اوردن بیرون و شما نوشتی اخرش پنجره پاره شد، خیلی باحال بود..
تارا
20 فروردین 92 17:31
خدای من !

نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی …

میان این دو گمم !

هم خود را و هم تو را آزار میدهم …

هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی

و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی …

آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ” !

خدایا هیچ وقت رهایم نکن !

با خبرای جدید آپم


انشاالله خدا ی بزرگ و مهربون دست همه رو بگیره.
مریم--------❤
20 فروردین 92 18:55
سلام
زلزله بوشهرو لرزونده
حتی شهر بوشهر رو هم لرزونده...
شما خوبین؟خیلی نگران شدک.........


ما خوبیم ممنونم مریم جون
پرهام ومامانش
20 فروردین 92 23:22
$$__$_$$____$$_$__$$$
_____$__$__$$__$__$__$$__$__
_____$__$$$_$__$$$$__$_$$$_$$
____$$$$_____$$$__$$$_____$$$$
___$__$________$__$________$__$
___$__$_________$$_________$__$
____$$__________$$__________$$$
___$__$_____$$$$__$$$$_____$__$
___$__$____$$$$$$$$$$$$____$__$
____$$$$____$$$$$$$$$$____$$$$
_____$__$____$$$$$$$$____$__$
_____$__$_____$$$$$$_____$__$
______$$$$_____$$$$_____$$$$
_______$__$_____$$_____$__$
_______$__$$$________$$$__$
________$$$__$______$__$$$
__________$__$$$__$$$__$
____$$$$$__$$$__$$__$$$_$$$$
___$_____$__$__$$__$__$_____$
___$______$__$$__$$__$______$
___$_______$__$__$__$_______$
___$________$_$$$$_$________$
____$________$____$________$
___$_________$____$_________$
_$$_$________$____$________$_$$
$__$_________$$$$$$_________$__$
$__$___$$$$$$_$__$_$$$$$$___$__$
$___$_$____$_$$__$$_$____$_$___$
_$__$$____$_$_$__$_$_$____$$__$
__$__$$$$$ $__$__$__$_$$$$$__$
___$______$___$__$___$______$
___$_____$____$__$____$_____$
خداروشکر اومدم خوندم که شما خوبید


مرسی گلم از اینکه به فکر ما بودید.
ستاره زندگی
21 فروردین 92 14:47
دست عمویی درد نکنه که بادبادک رو بالاخره فرستاد آسمون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد