کاردستی
امروز منو فاطمه رفتیم نوشت افزاری که کاغذ کادو بخریم تا هدیه ای که برای ملودی خریده بودیم رو کادو کنیم.
طبق معمول فاطمه خانم توی هر مغازه ای که رفت دست خالی بیرون نمی آد دیدم سه تا مقوا ی کوچیک برداشته ، بهش گفتم اینا رو برای چی می خوای گفت می خوام کاردستی درست کنم . منم که نمی تونستم بگم نه ، اگه می گفتم نه خودتون تصور کنید که چی می شد. بلاخره ما مقوا رو خریدیم.
وقتی اومدیم خونه فاطمه گفت مامان قیچی با چسب بهم بده تا کاردستیم رو درست کنم.
منم با خانم همسایه که اومده بود خونمون گرم صحبت شدیم.
فکر کنم یه نیم ساعتی گذشته بود که خانم اومد و گفت مامان ، خاله لیلا چشماتون رو ببندید .ما هم چشمامون رو بستیم و فاطمه ا.مد گفت درین درین دریییییییییییییییییییین حالا چشماتون رو باز کنید .
خدائیش کاردستیش رو قشنگ درست کرده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی