فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

کاردستی

1392/2/26 17:08
نویسنده : fateme
421 بازدید
اشتراک گذاری

امروز منو فاطمه رفتیم نوشت افزاری که کاغذ کادو بخریم تا هدیه ای که برای ملودی خریده بودیم رو کادو کنیم.

طبق معمول فاطمه خانم توی هر مغازه ای که رفت دست خالی بیرون نمی آد دیدم سه تا مقوا ی کوچیک برداشته ، بهش گفتم اینا رو برای چی می خوای گفت می خوام کاردستی درست کنم . منم که نمی تونستم بگم نه ، اگه می گفتم نه خودتون تصور کنید که چی می شد.смайлы بلاخره ما مقوا رو خریدیم.смайлы

وقتی اومدیم خونه فاطمه گفت مامان قیچی با چسب بهم بده تا کاردستیم رو درست کنم.

منم با خانم همسایه که اومده بود خونمون گرم صحبت شدیم.

فکر کنم یه نیم ساعتی گذشته بود که خانم اومد و گفت مامان ، خاله لیلا چشماتون رو ببندید .ما هم چشمامون رو بستیم و فاطمه ا.مد گفت درین درین دریییییییییییییییییییین حالا چشماتون رو باز کنید .

 

خدائیش کاردستیش رو قشنگ درست کرده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

فروشگاه نادین
26 اردیبهشت 92 17:26
فروشگاه لوازم جشن تولد
مهسا(مامان هستی)
26 اردیبهشت 92 17:56
سلام عزیزم ماشالاااااا چه دختر خوشگلیییی دارین خدا حقظش کنه به به چه کاردستی خوشگلیی آفرین
مامان رومینا
28 اردیبهشت 92 11:54
چه کاردستی با مزه ایآفرین به فاطمه گلی
پرهام ومامانش
28 اردیبهشت 92 12:06
کارحرف نداره فاطمه جونم
مادر کوثر
28 اردیبهشت 92 13:59
مریم--------❤
31 اردیبهشت 92 10:12
چه قد خوشگل شده
میگما راستی زمستون داره کم کم از راه میرسه برای گاو کوچولو لباس نبافتی


وووووووووووووووی خدا رو شکری یادش رفته .
مریم--------❤
31 اردیبهشت 92 10:12
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد