فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

سرویس مدرسه

سلام دوستان گلم ؛ ببخشید دیر به دیر می آم. آخرش بعد از سه ماه موفق شدم برای فاطمه سرویس بگیرم. اینم به خاطر خاله اش (مامان یاس) بود . اون بهش گفت خانم سرویسی که یاس باهاش می ره اینقدر خوشگله ؛ با بچه ها خیلی مهربونه ؛ باهاشون حرف می زنه ؛ براشون آهنگ می ذاره .................. بعد به فاطمه گفت می خوای بیاد سرویس تو هم بشه اونم قبول کرد . منم بهش گفتم من نمی تونم باهات بیام باید خودت تنها باهاش بری و اونم قبول کرد. از روز شنبه فاطمه با خاله نسرین می ره مدرسه و می آد. بهم می گه مامان خیلی خوبه من در حیاط سوار ماشین می شم می رم مدرسه بعد در مدرسه سوار ماشین می شم می آم در حیاط پیاده می شم . دیگه نمی خواد اینقد تا خیابون راه...
24 آذر 1392

چهار ماه و ده روز

آسمان باران ببار اینجا گلی پژمرده است از غم داغ پدر گویا جهان افسرده است آسمان باران ببار ؛ محکم ببار , طوفان ببار چون پدر از بین ما رفت و دل من مرده است دیروز 17 آذر ماه 92 دقیقا" چهار ماه و ده روزبود که صورت ماهت رو ندیدم ؛ آن چهره خوب و مهربانت را .... هر روز با خودم می گم می شه یه بار دیگه از در بیای تو و من برای یک ثانیه روی زیبایت رو ببینم . ولی می دونم جایی رفتی که بازگشتی نداره. نمی دونم این مدت چگونه گذشت ولی با همه ی سختیش گذشت و باز هم می گذرد و تو دیگه نمی آیی... خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند و وقتی همه پشت کردند ، آغوش می گشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند ؛ محر...
18 آذر 1392

افتادن دندان

چند ماه پیش دقیقا" وقتی که آقام فوت کرده بود. یه روز اومد رو پام خوابید و سرش بالا بود داشت باهام حرف می زد که یه چیزی توجهم رو جلب کرد . بهش گفتم دهنتو باز کن و اونم دهنشو باز کرد . بله دو تا دندون پشت دندونای جلویش نوک زده بود . به خواهرم نشون دادم گفت وقتی دندوناش بیاد بیرون دو تا دندون جلویی خودش می افته . خلاصه دندونا رشد کردن و بیرون اومدن ولی دو تا دندون جلویی کماکان سر جای خودشون بودن . مجبور شدم ببرمش دندون پزشکی . آقای دکتر هم وقتی دندوناش رو معاینه کرد گفت چون الان دو ماهه گذشته و دندوناش نیافتاده باید اونا رو بکشم. خانمی هم وقتی فهمید از مطب که اومدیم بیرون شروع کرد گریه کردن که من نمی خوام دندونم رو بکشم. منم گفتم...
6 آذر 1392

فاطمه و عزاداری امام حسین (ع)

سلام دوستان خوب و مهربونم. ممنونم از همه ی شما که بهم سر زدید و برام کامنت گذاشتید. من توی این دهه اصلا" حالم خوب نبود . هر جا که می رفتم جای خالی آقام رو می دیدم. امسال اولین سالی بود که حضور فیزیکی نداشت ولی مطمئنم که روحش همه جا بود. شب اول محرم گل خریدم و با عکسش رفتم مسجد . عکسش رو به جای خودش گذاشتم و گفتم آقا جونم ، عزیز دلم می دونم اینجایی ................. خونه ننه بزرگ مثل هر سال روضه داشتن از اول محرم تا شب 25 محرم . الان 15 شب اون گذشته .منو فاطمه هر شب می ریم اونجا . مسجد هم تا شب 13 مراسم داشت که بعد از خونه ننه بزرگ می رفتیم مسجد. روز تاسوعا و عاشورای امسال بدترین روزی بود که گذشت .من هر سال می ...
28 آبان 1392

فاطمه و همایش شیرخوارگان

این پرچم خاله افسانه برای آقا جون درست کرده.   فاطمه و یاس دختر خاله اش امسال همایش شیرخوارگان رو توی مجتمع ورزشی آزادگان که ماکت خیمه گاه حضرت ابوالفضل (ع) رو گذاشتن گرفته بودن. البته توی مصلای نماز جمعه هم مراسم بود. من هر سال فاطمه رو می بردم مراسمی که توی گلزار شهدا می گرفتن ولی امسال اونجا مراسم نگرفته بودن و دلیلش هم نفهمیدم . با فاطمه و مامان جون و خاله فرشته رفتیم خیمه گاه. مراسمش مثل هر سال نبود . ولی خوب بود . تا سال دیگه ببینم زنده ام که بتونم دوباره توی این مراسم شرکت کنم یا نه. ...
20 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد