فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

جشن شعر خوانی

امروز جلسه آخر کلااس زبان ترم بهار بود. توی موسسه ده دقیقه آخر جشن شعر خوانی بود . بچه ها شعر هایی که تو این ترم یاد گرفته بودن می خوندن و مامانا هم اونا رو تشویق می کردن. یکی از مامان زحمت کشیده بودن و یه جعبه کیک خامه آورده بود. همه ی بچه ها کیک برداشتن ولی فاطمه گفت من نمی خورم . ترم جدیدش از یکشنبه شروع می شه .این ترم PCE5 می خونن. کارنامه هاشون هم بهشون دادن این ترم فاطمه دقت و تمرکز هم A گرفت. آخه ترم های قبلی به خاطر بازیگوشیش دقت و تمرکز رو بهش B داده بودن . روز شنبه هم براشون کارگاه نمایش عروسکی به زبان انگلیسی گذاشتن . اسمش رو نوشتم که روز شنبه ببرمش.      ...
4 تير 1392

مهمونی

دیروز ما خونه خاله سیما مامان ریحان عسلی دعوت بودیم (البته خونه ی خواهرش). ساعت شش و نیم بود که با فاطمه رفتیم شیرینی فروشی . شیرینی خریدیم و منتظر مامان رومینا شدیم تا بیاد دنبالمون . دیروز با یه دوست وبلاگی دیگه آمنه جون مامان سارا و دو تا از خاله های سارا آشنا شدیم. سیما جون و خواهرش زحمت کشیده و تدارک شام  دیده بودن. از همین جا مجددا" ازشون تشکر می کنم بابت همه ی زحمتاشون. بچه ها هم طبق معمول با هم بازی می کردن ولی ازبین فکر کنم سی چهل تا عکسی که گرفتم فقط چند تای اونا درست در اومد . قرار دیدار با بقیه دوستای وبلاگی رو گذاشتیم . مکانش پارک بانوان خیابان امام رضا(ع) ولی زمانش رو مشخص نکردیم. انشاالله...
23 خرداد 1392

دیدار دوست وبلاگی

دیروز برای اولین بار سیما جون مامان ریحان عسلی رو از نزدیک ملاقات کردم. قبلا" تلفنی باهاش صحبت کرده بودم ولی چون ایشون ساکن تبریز هستن متاسفانه نتونسته بودم که از نزدیک ببینمش. مامان رومینا زحمت کشیده بودن و من و مامان ریحان رو دعوت کردن خونشون . اول قرار گذاشتیم بریم خانه بازی باد بادک ، که هم بچه ها با هم بازی کنن و هم ما همدیگه رو ببینیم .ولی بعد مامان رومینا تصمیم گرفت که ما بریم خونه اونا . شب خیلی خوبی بود . کلی ا هم صحبت کردیم و خندیدیم . مخصوصا" آخرش که می خواستیم بیایم خونه گفتیم یه عکس سه نفره با بچه ها داشته باشیم .چون کسی نبود ازمون عکس بگیره دوربین رو تنظیم می کردیم که ازمون عکس بگیره ولی از بس مامان ...
5 خرداد 1392

شروع ترم جدید زبان

این سومین باری که می نویسم و مطالب یک مرتبه می پرن. بعد از یک هفته استراحت ، کلاس زبانت شروع شد. شروع کلاس از ساعت ده دقیقه به هفت تا ده دقیقه به هشته. من و فاطمه دیروز ساعت 6 از خونه زدیم بیرون . هوا نسبتا" خوب بود . وقتی رسیدیم میدون امام هنوز تا شروع کلاس وقت داشتیم. به فاطمه گفتم بیا بریم توی فلکه ازت عکس بگیرم. اول خانمی کمی بازی کرد و به قول خودش ورزش کرد. منم چند تا عکس ازش گرفتم. گلی آفتاب چشماش رو اذیت می کرد       ...
30 ارديبهشت 1392

کاردستی

امروز منو فاطمه رفتیم نوشت افزاری که کاغذ کادو بخریم تا هدیه ای که برای ملودی خریده بودیم رو کادو کنیم. طبق معمول فاطمه خانم توی هر مغازه ای که رفت دست خالی بیرون نمی آد دیدم سه تا مقوا ی کوچیک برداشته ، بهش گفتم اینا رو برای چی می خوای گفت می خوام کاردستی درست کنم . منم که نمی تونستم بگم نه ، اگه می گفتم نه خودتون تصور کنید که چی می شد. بلاخره ما مقوا رو خریدیم. وقتی اومدیم خونه فاطمه گفت مامان قیچی با چسب بهم بده تا کاردستیم رو درست کنم. منم با خانم همسایه که اومده بود خونمون گرم صحبت شدیم. فکر کنم یه نیم ساعتی گذشته بود که خانم اومد و گفت مامان ، خاله لیلا چشماتون رو ببندید .ما هم چشمامون رو بستیم و فاطمه...
26 ارديبهشت 1392

رفتیم عکاسی

دیروز منو فاطمه با یاس و خاله صدیقه رفتیم عکاسی خانه هنر که عکس بگیریم. فاطمه با یاس یه دونه عکس با هم گرفتن. امروز با خاله صدیقه رفتیم که عکسا رو برای چاپ انتخاب کنیم. توی عکسای از بس که فاطمه و یاس اذیت کردن خانمی که عکس می گرفت عصبانی شد و باهاشون دعوا کرد. منم بهش گفتم خانم اینا بچه هستن شما بهشون می گید این مدلی بایستید تا بری عکس بگیری ژستشون بهم می خوره دیگه دعوا نداره شما باید حوصله داشته باشید. فقط سه تا عکس از فاطمه گرفت و نذاشت با لباسای دیگه ای که براش برده بودم عکس بگیره . آخر سر هم معذرت خواهی کرد که ببخشید من کمی عصبی شدم. 45 روز دیگه گفت بیاید عکسا رو که آماده کردیم رو ببینید اگه پسندید براتون ...
25 ارديبهشت 1392

پایان ترم زبان

امروز جلسه آخر ترم دوم نیمه ی اول بهار بود. از 29 اردیبهشت ترم سوم نیمه ی دوم بهار شروع می شه . فاطمه یک هفته استراحت می کنه. خانمشون یا به قول فاطمه تیچر گفته بود امروز کتاب نیارید به جای کتاب می تونید چیسپ(چیپس) پفک، پفیلا، کیک و بسکویت با خودتون بیارید کلاس ، امروز قرار بود که براشون کارتون پخش کنن . از خانم امیری اجازه گرفتم که پنج دقیقه آخر کلاس اجازه بده ازشون عکس بگیرم. فاطمه بین تیچرایی که داشته از اولین تیچرش خانم عمرانی و بعد از اون خانم امیری خیلی خوشش می آد و اونا رو دوست داره. ترم دیگه هم خانم امیری معلمشونه.این ترم pce3بودن و ترم دیگه pce4می خونن. البته این سه ترم یک کتاب داشتن و ترم بعدی ...
22 ارديبهشت 1392

عکس نوروز

قبل از عید توی اسفند ماه از طرف مهد کودک بچه ها رو بردن عکاسی رخ ازشون عکس گرفتن . حالا عکساشون رو بهمون تحویل دادن .ا اینم عکس فاطمه خانم پای سفره هفت سین سال 92 ...
19 ارديبهشت 1392

عکس

فاطمه ، یاس و آوا توی دفتر موسسه زبان سفیر لیان قبل از شروع کلاس قبل از اومدن به قول فاطمه تیچر اینجا هم خانمی روی صندلی تیچرش نشسته ...
19 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد