آقا جون اینا برگشتن
آقا جون اینا دیشب ساعت ٢ بهتره بگم امروز صبح ساعت ٢ از کربلا برگشتن .
متاسفانه چون فاطمه خواب بود ما نتونستیم بریم پیش بازشون.ولی صبح زود اومدیم خونه آقاجون . البته همه خواب بودن نشستیم تا بیدار بشن و زیارت قبولی بگیم.
خواهرم که بار اولش بود می رفت می گه انگار خواب دیدم که رفتم زیارت . خیلی تعریف می کنه . می گه خیلی خوب بوده . به قول خودش می گه باورم نمی شه که رفتم کربلا زیارت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس(ع).
انشاالله خدا نصیب همه ی شیعیان کنه برن زیارت آقا امام حسین (ع).
خب رسیدیم به مهمترین چیز ؛ آره سوغاتی خیلی کیف داره وقتی چمدونها باز بشن .
الان خونه آقا جون هستم شب که رفتم خونه عکس سوغاتم رو براتون می ذارم.
عکس سوغاتی هامون روگذاشتم.
سوغات فاطمه: دو تا بلوز وشلوار ، صندل ، اسباب باز ی ،کش مو و تل.
سوغات من: بلوز ، مانتو عبایی ، پارچه ، روسری ، سجاده
این هم خواهر م برام آورده. گوشواره هاش رو برای یه خواهر دیگه ام آورده دیشب به خواهرم گفتم که گوشواره هات رو به من بده چون من یه انگشتر نگین سبز هم دارم و اونم می گفت من بزرگترم تو پلاکت رو به من بده . حالا ببینم کدوم موفق بشیم