فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

شب یلدا

شب یلدا قدم آرام بردار کمی هم احترام ما نگهدار تو میبینی ربابم غصه دار است بنی هاشم هنوزم داغدار است صدای العطش در گوش مانده بدنها بی کفن هر گوشه مانده شب یلدا تو هم چله نشین باش سیه پوش غم سالار دین باش ...
15 دی 1392

انجام تکلیف مدرسه

روز جمعه صبح فاطمه جونم از خواب بیدار شد صبحونش رو خورد و رفت حموم . بعد که از حموم بیرون اومد نوبت نوشتن تکالیفش بود. هفته پیش هم چون مریض بود مدرسه نرفته بود و کمی تکالیفش زیاد بود . البته بیشتر تکالیفش رنگ آمیزی بود . ...
15 دی 1392

روز وفات حضرت محمد (ص)

امروز 28 صفر مصادف با وفات پیامبر اسلام (ص) است . امسال هم مثل هر سال مسجدمون مراسم داشت. صبح تابوت رو تحویل گل فروشی دادیم و بعد از ظهر برای مراسم رفتیم تحویل گرفتیم . امسال جای آقا جون واقعا" خالی بود. توی مراسم هر جا که نگاه می کردم جاش پیدا بود . درسته امسال خودش نبود ولی من حس می کردم آقا جونم بین سینه زنها هست مثل هر سال . اینم عکسایی که امروز از مراسم گرفتم. این عکس آقا جونم مربوط به پارساله               ...
15 دی 1392

افتادن دومین دندون شیری

روز جمعه 92/10/13  دومین دندون فاطمه افتاد . چند روزی می شد که دندونش لق لق شده بود و اذیتش می کرد . می گفت مامان یه چیزی به لبم می خوره وقتی نگاه کردم دیدم که دندونشه . گفتم بیا برو مثل دفعه قبل باهاش بازی کن تا بیافته. هر دفعه دستمال بر می داشت و تکونش می داد تا خون می اومد می ترسید و گریه می کرد می گفت : مامان این دفعه بیرون نمی آد. تا اینکه روز جمعه خونه آقا جون بودیم که شروع کردی گریه کردن و می گفتی بیا این دندون رو بکش . منم بهش می گفتم نمی تونم بیا تا مامان جون برات بکشتش . خانمی راضی نمی شد . وقتی به دندونش نگاه کردم دیدم به یه تیکه پوست وصله هر کاری کردم که بکشمش نتونستم. خلاصه بعد از تقریبا" یکساع...
15 دی 1392

سرویس مدرسه

سلام دوستان گلم ؛ ببخشید دیر به دیر می آم. آخرش بعد از سه ماه موفق شدم برای فاطمه سرویس بگیرم. اینم به خاطر خاله اش (مامان یاس) بود . اون بهش گفت خانم سرویسی که یاس باهاش می ره اینقدر خوشگله ؛ با بچه ها خیلی مهربونه ؛ باهاشون حرف می زنه ؛ براشون آهنگ می ذاره .................. بعد به فاطمه گفت می خوای بیاد سرویس تو هم بشه اونم قبول کرد . منم بهش گفتم من نمی تونم باهات بیام باید خودت تنها باهاش بری و اونم قبول کرد. از روز شنبه فاطمه با خاله نسرین می ره مدرسه و می آد. بهم می گه مامان خیلی خوبه من در حیاط سوار ماشین می شم می رم مدرسه بعد در مدرسه سوار ماشین می شم می آم در حیاط پیاده می شم . دیگه نمی خواد اینقد تا خیابون راه...
24 آذر 1392

چهار ماه و ده روز

آسمان باران ببار اینجا گلی پژمرده است از غم داغ پدر گویا جهان افسرده است آسمان باران ببار ؛ محکم ببار , طوفان ببار چون پدر از بین ما رفت و دل من مرده است دیروز 17 آذر ماه 92 دقیقا" چهار ماه و ده روزبود که صورت ماهت رو ندیدم ؛ آن چهره خوب و مهربانت را .... هر روز با خودم می گم می شه یه بار دیگه از در بیای تو و من برای یک ثانیه روی زیبایت رو ببینم . ولی می دونم جایی رفتی که بازگشتی نداره. نمی دونم این مدت چگونه گذشت ولی با همه ی سختیش گذشت و باز هم می گذرد و تو دیگه نمی آیی... خدا تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند و وقتی همه پشت کردند ، آغوش می گشاید و وقتی همه تنهایت گذاشتند ؛ محر...
18 آذر 1392

افتادن دندان

چند ماه پیش دقیقا" وقتی که آقام فوت کرده بود. یه روز اومد رو پام خوابید و سرش بالا بود داشت باهام حرف می زد که یه چیزی توجهم رو جلب کرد . بهش گفتم دهنتو باز کن و اونم دهنشو باز کرد . بله دو تا دندون پشت دندونای جلویش نوک زده بود . به خواهرم نشون دادم گفت وقتی دندوناش بیاد بیرون دو تا دندون جلویی خودش می افته . خلاصه دندونا رشد کردن و بیرون اومدن ولی دو تا دندون جلویی کماکان سر جای خودشون بودن . مجبور شدم ببرمش دندون پزشکی . آقای دکتر هم وقتی دندوناش رو معاینه کرد گفت چون الان دو ماهه گذشته و دندوناش نیافتاده باید اونا رو بکشم. خانمی هم وقتی فهمید از مطب که اومدیم بیرون شروع کرد گریه کردن که من نمی خوام دندونم رو بکشم. منم گفتم...
6 آذر 1392

فاطمه و عزاداری امام حسین (ع)

سلام دوستان خوب و مهربونم. ممنونم از همه ی شما که بهم سر زدید و برام کامنت گذاشتید. من توی این دهه اصلا" حالم خوب نبود . هر جا که می رفتم جای خالی آقام رو می دیدم. امسال اولین سالی بود که حضور فیزیکی نداشت ولی مطمئنم که روحش همه جا بود. شب اول محرم گل خریدم و با عکسش رفتم مسجد . عکسش رو به جای خودش گذاشتم و گفتم آقا جونم ، عزیز دلم می دونم اینجایی ................. خونه ننه بزرگ مثل هر سال روضه داشتن از اول محرم تا شب 25 محرم . الان 15 شب اون گذشته .منو فاطمه هر شب می ریم اونجا . مسجد هم تا شب 13 مراسم داشت که بعد از خونه ننه بزرگ می رفتیم مسجد. روز تاسوعا و عاشورای امسال بدترین روزی بود که گذشت .من هر سال می ...
28 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد