فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

بهار

خاطرات چیز هایی هستن که هیچ وقت نمیتوان آن ها را فراموش کرد چون در فراموش نشدنی ترین جای ذهن ما هستند

بدون عنوان

فاطمه این باربی رو به مناسبت ترک شیر خشک هدیه گرفته (البته  35 تومنش پولهایی بود که خودش جمع کرده بود و مابقی اون هم مامان روش گذاشت و براش خرید) ...
18 آبان 1391

گرفتن فاطمه از شیر خشک

ا مروز سه روزه که فاطمه شیر خشک نمی خوره . ولی بچه ام داره عذاب می کشه. شده مثل آدمای معتاد . سر ساعتی که شیر می خورده می شینه آروم گریه می کنه . شب اول که شیر نداشت خیلی گریه کرد تا خوابش برد. آخه شیر نان 2 می خورد و هیچ ارزش غذایی براش نداشت.فقط عادت کرده بود.  وقتی که شیرش تموم شد به باباش گفتم که فاطمه شیر نداره براش شیر بگیر . وقتی رفته بود داروخانه بهش گفته بودن که شیر نان قطع شده و دنبالش نگرد . خلاصه همون روز دو تایی تموم دارو خانه ها رو گشتیم و پیدا نکردیم .فاطمه بامن بود و توی هر داروخانه ای که می رفتیم می گفتن نداریم بچه ام می گفت بریم یه جای دیگه . آخر سر خسته شد و گفت مامان بیا ب...
17 آبان 1391

رفتیم پارک

امروزبعد از ظهر بافاطمه رفتیم طرف خونه آقاجون . گفتم امشب شب عید غدیره و مسجد جشن گرفتن . بافاطمه رفتیم مسجد ولی مثل اینکه خبری از جشن نبود . نماز خوندم و اومدم خونه آقاجون . کمی نشستیم وبعدش با فاطمه اومدیم خونه. بابای فاطمه گفت چرا زود اومدین گفتم حوصله نداشتم گفت بیا بریم کنار دریا . باهمدیگه رفتیم کنار دریا . نزدیک پارک شغاب بودیم به بابای فاطمه گفتم یه پارک سر پوشیده اینجاست بیا فاطمه رو ببریم تا بازی کنه. رفتیم پارک و برای هر بازی باید سکه می خریدیم . 7تا سکه هزار تومنی خریدیم وفاطمه شروع به بازی کردن کرد. یه بازی هم بود که باید با چکش می زدن روی پای گربه . وقتی سکه انداختیم فاطمه کمی بازی ک...
14 آبان 1391

اولین خرید وسایل کیتی

امروز ظهر که رفتم مهد کودک دنبال فاطمه باباش زنگ زد و گفت مغازه کنار بانکمون لباس پشمی آورده ، گفت سارافونهای قشنگی داره اگه می تونی فاطمه رو بیار تا بریم براش لباس بخریم . ساعت 11:30دقیقه بود تاکسی گرفتیم و رفتیم پیش بابا. باهم رفتیم مغازه برای خرید لباس ولی متاسفانه ژاکتی که باباش براش انتخاب کرده بود اندازه اش نشد .دوتاسارافون قشنگ هم بود هر کاریش کردم نیومد پرو کنه . آخه روبروی اون مغازه ، یه مغازه ای بود که تموم وسایل کیتی داشت از لوازم تحریر گرفته تا تلفن ، پنکه رومیزی ، جادستمال کاغذی و.................... فاطمه مستقیم رفت تو مغازه بدون اینکه چیزی بگه . خب منم مجبور شدم برم دنبالش که بیارمش . داخل مغازه شدن ...
14 آبان 1391

آخرین جلسه ترم 4 کلاس زبان

روز سه شنبه 91/8/9 آخرین جلسه ترم پائیزه کلاس زبان فاطمه بود. جشن شعر خوانی گرفته بودن . وقتی کلاسشون تموم شد آخر کلاس گفتن مامانا بیان داخل کلاس بشینن تا بچه ها براشون شعر بخونن. ماهم رفتیم داخل کلاس . چند تا عکس ازشون گرفتم . موقع شعر خوندن خانمشون اونا رو به صف کرد و براشون آهنگ گذاشت و بچه ها شروع کردن به شعر خوندن . هر چی به فاطمه نگاه می کردم اصلا" چیزی نمی خوند. هی بهش اشاره می کردم که تو هم بخون ولی چیزی نمی گفت . میون یه چند دقیقه یه کلمه ای برای دلخوشی من می گفت . خیلی ناراحت شدم . بعد معلمشون کارنامه بچه ها رو داد . دیدم برای فاطمه قسمت دقت و تمر کز در کلاس رو B علامت زده . و...
12 آبان 1391

آقا جون و مامان جون رفتن کربلا

چند روزی می شه نتم قطع شده .دلیلش هم نمی دونم . روز یکشنبه 23مهر آقا جون و مامان جون و خاله فرشته رفتن کربلا. شب قبلش توی مسجد مراسم چاوشی براشون گرفته بودن .آخه آقا جون بانی مسجد است .کاروانی که رفتن کربلا همه از محله خودمون بودن به قول معروف بچه های مسجد بودن. ساعت 2 بعد از ظهر رفتیم برای بدرقه . ساعت 3بود که حرکت کردن . آقا جون و مامان جون دومین باری بود که می رفتن کربلا . سال 79بود که رفتن کربلا. ولی خاله فرشته اولین بارش بود که میرفت . به خاطر همین ما امروز صبح اومدیم خونه آقا جون براش آش پشت پا درست کردیم. عکسا رو گذاشتم فاطمه و یاس دختر خاله اش آقا جون ، یاس و فاطمه ...
27 مهر 1391

جعبه جادوئی

توی مهدکودک به فاطمه وبقیه بچه ها گفته بودن یه جعبه جادوئی داریم که هرکسی بچه خوبی باشه از توش یه جایزه بیرون می آد و بهش میدیم. منم که رفته بودم برای این جعبه جادویی کتاب خریده بودم که بهشون بدن. امروز در جعبه جادوئی بازشده بود و از داخلش کادو برای بچه ها در اومده بود . اینم کادوی فاطمه یه دون مسواک اینم کار دستی که دختر گلم درست کرده به قول خودش ما خمیر ها رو دایره می کردیم و خانم مربی اونا رو چسب می زد.یه دونه شاخکش هم افتاده. ...
22 مهر 1391

نتیجه نظر سنجی

باتشکر از دوستای خوبم که لطف کردن توی نظر سنجی که گذاشته بودم شرکت کردن و نظر خودشون رو اعلام کردن . مرسی از همه ی شما دوستان عزیز. 1 ــ کیتی 8 رای 2 ــ سیندرلا  4 رای 3 ــ پو 2 رای فاطمه خودش گفت سیندرلا  . حالا باید برم بازار ببینم وسایل کدوم یکی بیشتر پیدا می کنم همون رو براش می خرم. البته برای فاطمه در مورد نظر سنجی تو ضیح دادم و گفتم کیتی نفر اول شده اونم گفت پس برام کیتی بخر . ...
22 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد